مقدمه
یکی از مسائل ضروری ایجاد سیستم خبره فقه، شناسایی و مقابله با موانع و مشکلاتی است که در مقابل تولید و توسعه این سیستم وجود دارد. مشکلات و موانع سیستم خبره فقه را می توان به دو دسته کلی تقسیم نمود: موانع عام که در خصوص ایجاد هر سیستم خبره ای وجود دارد و موانع خاص که در رابطه وضعیت و محیط ویژه ای است که سیستم خبره فقه برای آن تولید می شود؛ یعنی همان مشکلات ویژه سیستم خبره فقه و علوم مقدماتی آن. این نوشته تنها به بحث درباره موانع عام اختصاص یافته است و سخن از مشکلات و موانع خاص این سیستم را به نوشته ای دیگر موکول می کنیم.
موانع عام، خود به دو دسته موانع مفهومی و موانع اجرایی تقسیم می شوند:
الف - موانع مفهومی
این بحث بیشتر در حوزه فلسفه هوش مصنوعی مطرح می گردد. مقصود از موانع مفهومی، همان ادله ای است که از نظرگاه فلسفی برای ردّ و بطلان هوش مصنوعی و سیستم های خبره ایراد می شود. این استدلال ها بیشتر از سوی فلاسفه ای مطرح می شود که در مورد مدل رایانه ای ذهن تحقیق می کنند و در راستای این استدلال ها، امکان شبیه سازی هوش مصنوعی و مدل سازی ذهن آدمی را مورد بحث و بررسی قرار می دهند.
مدل رایانه ای ذهن
مدل رایانه ای ذهن، مسأله کم سابقه ای نیست و توجه به تاریخ علم بشر نشان می دهد که از اواسط قرن هفدهم، بشر در پی عرضه مدلی برای مغز و ذهن آدمی بوده و مدل های ارائه شده در هر زمان متکی بر آخرین دستاوردهای علمی آن عصر بوده است.
در اواسط قرن هفدهم هنگامی که ساعت های آبی و پمپ های هیدرولیکی آخرین دستاوردهای علمی شمرده می شدند، دکارت یک مدل هیدرولیکی درباره مغز عرضه نمود.
نیم قرن بعد، «لایپ نیتز» فعالیت های مغز را شبیه به فعالیت یک کارخانه تشبیه نمود؛ فروید برای توضیح فعالیت های ذهن از تئوری های الکترومغناطیس استفاده نمود. پس از او، شرینتون مغز را به یک دستگاه تلگراف تشبیه نمود و با آمدن تلفن و جایگزین شدن آن به جای تلگراف، خیلی ها ادعا کردند که مغز حالت یک سویچ بُرد را دارد.
بنابراین، عده ای بر این اعتقادند که اگر الآن ما مغز را به عنوان یک رایانه در نظر می گیریم و اصطلاحاً نرم افزار و سخت افزار خاص به خود را دارد. این در واقع، یکی از مصادیق این تمایل تاریخی است که سعی کرده است تا مدلی برای مغز ارائه دهد که همواره منطبق بر آخرین دستاوردهای علمی باشد. البته گفتنی است که نقطه خاستگاه عرضه این مدل در رایانه با مدل های قبلی متفاوت است.
اما نقطه اختلاف در این است که بشر در پی ساختن دستگاهی بوده است که بتواند هوش آدمی را شبیه سازی (Simulate) نماید. به همین جهت، تمسک به این مدل نمی تواند چیزی خارج از انتظار باشد. زمینه پیدایش تفکر مدل رایانه ای ذهن، از حوزه پردازش زبان طبیعی آغاز گردید. برای روشن شدن مسأله، مثالی از این صحنه تفکر مطرح می گردد:
وقتی با یک زبان خارجی روبه رو می شویم که هیچ اطلاعی از آن نداریم، این زیان به صورت یک سری از سر و صداهای ممتدی در نظر ما پدیدار می شود که برای ما امکان ندارد تا مشخص نماییم که کجا این جملات قطع می شوند؛ اما نسبت به زبانی که خودتان تکلم می کنید، مسئله کاملاً فرق می کند و شما به وضوح متوجه می شوید که جمله کجا تمام می شود و جمله بعد از کجا شروع می شود.
از نظر کسانی که تئوری یا مدل رایانه ای ذهن را مطرح می کنند، این امر یک مسئله دشواری است؛ بلکه یک معماست؛ چون اگر بگویید این تقطیع؛ یعنی قطع و وصل شدن جملات، صفت عینی محرک هایی است که شما از خارج دریافت می کنید، در این صورت این اشکال ایجاد می شود که چرا در مورد زبان های خارجی این تقطیع را احساس نمی کنیم و اگر تقطیع این جملات صرفاً فرافکنی ذهن است، چطور می توانیم مسئله مزبور را توضیح دهیم. اگر پردازش این اطلاعات را حاصل درک ناخودآگاه قوانین گرامری مشترک ندانیم و فهم گرامر را پردازش اطلاعات یکسان در نظر بگیریم، در این صورت برای این فعالیت ذهنی یک مکانیسم درونی روان شناختی قائل شده ایم. جستجو برای پاسخ دادن به این موضوع که چه مکانیسم درونی دخالت می کند که ما چنین درکی داریم، با رشد شاخه های مختلف علوم وابسته به پروژه هوش مصنوعی، شکوفایی بیشتری پیدا کرد.
هدف پروژه هوش مصنوعی، ساختن ماشین هایی بود که بتوانند رفتار هوشمندانه داشته باشند و یکی از اصول راهنمای پروژه مذکور این بود که هر سیستمی که رفتارش هوشمندانه است، در نهایت، یک سیستم سمبلیک فیزیکی است.
بنابراین، در حوزه مکانیسم های روان شناختی از آنجا که مغز در تولید رفتارهای هوشمندانه دخالت تام دارد، باید به مغز به منزله یکی سیستم سمبلیک فیزیکی نظر کنیم؛ به بیان دیگر، مغز به عنوان یک رایانه در نظر گرفته می شود و در این حال، تمامی محاسبات ذهنی چیزی جز دستکاری علائم نیستند. در نتیجه، می توان گفت چیزی به نام «زبان فکر» وجود دارد که شامل علائمی می باشد که ذهن در نتیجه تجزیه و تحلیل این علائم، فعالیت های ذهنی را ایجاد می نماید، مانند رایانه که با تجزیه و تحلیل رشته های بیت و بایت فعالیت خود را انجام می دهد. مغز نیز همین کار را با علائمی به انجام می رساند که این علائم متعلق به زبان فکر هستند و به صورت بیوفیزیولوژیک در مغز تجسم پیدا می کنند. نتیجه دیگری که از پروژه هوش مصنوعی و علوم رایانه ای این رشته به دست می آید، این است که هر سیستمی که دارای مکانیسم درونی مشابهی باشد -صرف نظر از اینکه از چه ماده ای ساخته شده است- باید هوشمندانه تلقی گردد و این در واقع، جنبه کارکردی (Functionalistic) تئوری مذکور است که مباحث زمینه پیدایش مدل رایانه ای ذهن را فراهم آورد؛ به این هدف که مکانیسم های درونی را بیابد تا به وسیله آنها بتوان فعالیت های ذهنی را تبیین نمود. پروژه هوش مصنوعی با وجود موفقیت های بسیار زیادی که داشته است، خالی از اشکال هم نبوده است.
مسئله چارچوب و برهان اتاق چینی، دو اشکال معروف این پروژه به شمار می آید:
1. مسئله چارچوب (Frame problem)
پرسشی که مسئله چارچوب به آن می پردازد، این است که آیا می شود اندیشه آدمی را در قالب قوانین و قواعد مشخص پی ریزی کرد؟
یکی از ویژگی های رفتار هوشمندانه آدمی این است که واکنش مناسبی در برابر شرایط و حوادثی داشته باشد که به صورت غیر مترقبه حاصل می شوند.
به عنوان مثال، وظیفه راننده اتوبوس این است که هر روز در مسیری مشخص حرکت کند و در ساعت هایی معین در ایستگاه های مختلف توقف نماید.
اگر یکی از مسافران دچار سکته قلبی شد، راننده اتوبوس متحیر می شود که آیا مطابق قانون شرکت اتوبوسرانی در مسیر خود به حرکتش ادامه دهد و یا اینکه تغییر مسیر دهد و بیمار را به بیمارستان برساند. راننده اتوبوس بر طبق شعور عرفی (Common sense)، اولویت را به رساندن بیمار می دهد و فوراً تغییر مسیر می دهد.
حال اگر قرار باشد رایانه جای راننده را بگیرد، فقط می تواند از قوانین مشخصی که برای وی برنامه ریزی شده است، تبعیت کند و همچون آدمی امکان داشتن یک رفتار انعطاف پذیر و واکنش انعطاف آمیز را ندارد.
عده ای پاسخ داده اند که اشکال در قوانینی است که در برنامه ریزی مورد استفاده قرار گرفته اند. اگر تمامی حالات ممکن و حوادثی که رخ می دهد، به همراه تبصره هایش ضمیمه قوانین گردند، آن گاه ماشین نسبت به این قوانین رفتار انعطاف آمیزی خواهد داشت.
به این پاسخ اشکال شده است که ما در مقابل بی نهایت حالت از شرایط و حوادث غیر مترقبه قرار داریم و امکان اضافه کردن این همه تبصره به قانون اصلی وجود ندارد و حال آنکه انسان ها برای تشخیص این حالت ها بر شعور عرفی (Common sense) خود تکیه می کنند.
بنابراین، اگر قرار است که رایانه ها هم بتوانند رفتاری چنین هوشمند؛ یعنی یک رفتار معقول (Rational)داشته باشند، باید آنها هم دارای این شعور عرفی باشند. پس تنها راهی که برای مدافعان هوش مصنوعی وجود دارد این است که این شعور عرفی را به صورت قواعد و قوانین مشخص به رایانه القاء نمایند.
بعضی از فلاسفه مخالف هوش مصنوعی معتقدند که چنین چیزی امکان ندارد؛ چون شعور و معرفت عرفی علاوه بر آنکه شامل معرفت به حقایق می باشد، شامل نوعی معرفت دیگری به نام معرفت به چگونگی انجام یک کار (Knowing How) و یا مهارت (Skill) در آن نیز هست؛ یعنی این که فرد مهارت انجام یک کار را می داند، مانند اینکه شناگر شیوه شنا کردن را می داند و یا دوچرخه سوار برای آموختن مهارت دوچرخه سواری روی قوانین و قواعد خاصی رفتار نمی کند؛ بلکه به طریق آزمون و خطا به تدریج کیفیت دوچرخه سواری را می آموزد و این حالت به صورت مهارت ویژه ای در او به وجود می آید. به هر حال، از آنجا که این نوع معرفت، بخشی از شعور عرفی را تشکیل می دهد و قابل بیان بر اساس قواعد و قوانین نیست، نمی شود آن را به رایانه سپرد.
در مقابل، مدافعان هوش مصنوعی پاسخ داده اند که اگر چه شناسایی مفروضات اساسی معرفت عرفی و شعور عرفی بشر کار بسیار دشواری است، اما محال نیست. هم اکنون در آمریکا پروژه ای به نام CYC در جریان است(1) که هدف آن شناسایی تمامی مفروضات معرفت عرفی است تا آنها را به صورت قواعد کاملاً مشخصی در اختیار رایانه قرار دهد و تا به حال نیز موفق شده اند که درصدی از این کار را انجام دهند.
اما فلاسفه مخالف هوش مصنوعی می گویند حتی اگر موفق شویم که همه مفروضات اساسی معرفت عرفی را شناسایی نماییم، این تازه فاز اول کار است؛ چون دادن اطلاعات به رایانه و ذخیره کردن اطلاعات در آن به معنای داشتن رفتار هوشمندانه نیست؛ بلکه رایانه باید بتواند از این اطلاعات به طور هوشمندانه و صحیح استفاده کند. داشتن یک (Encyclopedia) کافی نیست؛ بلکه باید بدانیم که چگونه از آن استفاده نماییم و رایانه چگونگی استفاده از این را نمی داند؛ زیرا به دلیل مسئله ارتباط (Relevance) برای رایانه حل نشده است؛ یعنی نمی داند کدامیک از حقایق به کدامیک از حقایق دیگر مربوط هستند و به این جهت، نمی تواند از اطلاعاتی که در خودش ذخیره کرده است، به درستی استفاده نماید و در نتیجه، امکان ندارد که به گونه ای هوشمندانه از این اطلاعات بهره برداری کند. اینکه کدام حقیقت به کدام حقیقت مربوط است، به جهان بینی و تصور ما از دنیا بستگی دارد و تصورات ما از دنیا در شرایط زمانی و مکانی مختلف متفاوت می شود؛ مثلاً پاسخ این سؤال که «آیا مسئله جنسیت در داشتن حق رأی دخالتی دارد یا نه؟»، در زمان ها و مکان های مختلف متفاوت است. بنابراین، اینکه چه چیزی به چه چیزی مرتبط است، به تصور ما آدمیان از دنیا و واقعیات آن بستگی دارد و رایانه نمی تواند این نوع محاوره و داد و ستد اطلاعاتی (Interaction) که ما با دنیا و محیط اطراف خود داریم، داشته باشد.
2. برهان اتاق چینی(Chiness Room)(2)
مبتکر این برهان، جان سرل می باشد. هدف این اشکال توضیح این معناست که نمی توان رفتارها یا فعالیت های آدمی را صرفاً با داشتن یک مدل رایانهای ذهن و آنچه را که متعلق به ذهن است، به دست آورد؛ چون در مدل رایانهای ذهن جایی برای شعور و حیثیت التفات (intentionality) باقی نمی ماند.
اتاق چینی
فرض کنید که کسی در یک اتاق دربسته قرار گرفته است و این اتاق یک دریچه ورودی و یک دریچه خروجی دارد. فردی که در داخل اتاق قرار گرفته است، به هیچ وجه از زبان چینی اطلاع ندارد. اما داخل این اتاق یک دفترچه دستورالعمل قرار دارد و یک جعبه از الفبای حروف چینی. از دریچه ورودی نوشته ای به الفبای چینی داخل می کنند. این شخص به دفترچه دستورالعمل نگاه می کند. دفترچه دستور العمل به او می گوید که هر وقت علائمی با این مشخصات دریافت کردی، علائمی با فلان مشخصات را از دریچه خروجی خارج کن. بنابراین، اگر جمله ای به الفبای چینی از دریچه ورودی وارد شود، مطابق آنچه در دفترچه دستورالعمل آمده است، جمله ای به الفبای چینی را از دریچه خروجی خارج می کند. کسی که بیرون از اتاق ایستاده است، گمان می کند که این شخص زبان چینی را می فهمد و دقیقاً به ازای هر سؤال یا جمله ای که به او می دهد، یک جمله معادلی از سوی او دریافت می کند؛ حال آنکه این شخص به هیچ وجه از زبان چینی اطلاع ندارد و نمی فهمد که دارد چه عملی انجام می دهد.
سرل می گوید: کار این فرد داخل اتاق، دقیقاً کار ریز پردازنده (CPU) رایانه است و آن دفترچه دستورالعمل، برنامه ای است که به رایانه داده می شود. این دفترچه دستورالعمل، یک فرهنگ لغت (دیکشنری) نیست و توضیح نمی دهد که معنای این حروف چینی چیست؛ این دفترچه فقط به شما می گوید که اگر حروفی را با این شکل دریافت کردید، حروف دیگری را با شکل های دیگر خارج کنید؛ به عبارت دیگر، رایانه فقط به شکل علامت حساسیت دارد. بنابراین، برخلاف تصور ناظر خارجی، این شخص زبان چینی را نمی فهمد و بنا به ادعای سرل به همین گونه هیچ یک از فعالیت های ریانه ای دارای صفت التفات (intentionality) نمی باشد؛ برخلاف آنچه در مورد ذهن آدمی مشاهده می شود.
یکی از اشکال هایی که به این برهان گرفته اند، به «اشکال سیستم» معروف است. در این اشکال، می گویند ما قبول داریم که این شخص زبان چینی را نمی فهمد و متوجه نیست که دارد چه کاری انجام می دهد؛ اما این شخص نیست که باید زبان چینی را بفهمد؛ بلکه این کل سیستم است که زبان چینی را درک می کند؛ به عبارت دیگر، آنچه مدافعان هوش مصنوعی می گویند، این است که مجموعه سیستم می فهمد و درک می کند و CPU فقط یکی از اجزای رایانه است و نه تمامی آن.
سرل در مقابل این اشکال پاسخ زیرکانه ای می دهد. او می گوید: بیایید فرض کنیم که فعالیت هایی را که در این اتاق صورت می گیرد، درونی کنیم (internalize)؛ یعنی فرض کنیم که این شخص داخل اتاق تمامی دفترچه را به خاطر سپرده باشد و با شنیدن صدا، طبق دفترچه ذهنی خود واکنش نشان می دهد؛ اما باز زبان چینی را نمی فهمد. او با گوش دادن به سر و صداهایی که از دریچه ورودی می آید، سر و صداهای دیگری به عنوان جواب اعلام می نماید. از نظر ناظر بیرونی، این شخص یک فرد مسلّط به زبان چینی به نظر می رسد؛ در حالی که به واقع این گونه نیست. سرل در انتها می گوید: راه حل سیستم، راه حل قانع کننده ای نیست. بنابراین، فعالیت های رایانه هیچ جنبه التفات (intentionality)و شعور (Conscience) را دارا نمی باشد.
پاسخی عام به موانع مفهومی هوش مصنوعی
با دقت در مفاد اشکال اتاق چینی و مسئله چارچوب متوجه می شویم که در بسیاری از نقض و ابرام ها سر بی صاحب تراشیده می شود. در ابتدا، ضروری است مراد و مفهوم هوش انسانی و هوش مصنوعی روشن شود تا به خوبی موضع نزاع مشخص گردد.
هوش به یک معنا در تمامی موجودات عالم ساری و جاری است. بنا به مفاد آیات و روایات و دیدگاه صدرالمتألهین در اسفار تمامی موجودات جهان دارای شعور و آگاهی می باشند و همه موجودات اعم از حیوانات، نباتات و جمادات می توانند شاهد اعمال انسان ها باشند و حتی افکار درونی و نیت های انسان ها را متوجه شوند و هنگامه قیامت در محکمه عدل الهی در مورد کارهای آنها شهادت دهند و بسی روشن است که گواهی دادن، فرع بر آگاهی و شعور است. قدر مسلم این است که این معنای از آگاهی و هوش در اینجا مراد و مقصود ما نیست.
اما هوشمندی به معنای انسانی آن، امری مخصوص مجردات است و اصلاً در عالم ماده، فرض هوش انسانی راه ندارد. همچنان که حکمت متعالیه(3) در تعریف علم می گویرد: «العلمُ هُوَ حُضور مُجرّدٍ عِنْدِ مُجَرّدٍ». اما با توجه به اینکه در حکمت متعالیه، نفس جسمانیه الحدوث است، به لحاظ فلسفی می توان احتمال داد که انسان از رهگذر ژنتیک تکاملی بتواند به موجودات هوشمند مصنوعی دست پیدا کند؛ به بیان دیگر، اگر علم و دانش بشر بتواند روند طبیعی را که ماده در عالم طبیعت بر اساس قوانین الهی طی می کند تا به یک موجود مجرد تبدیل شود و توانایی شناخت خود و جهان خارج از خود را دارا گردد، کشف نماید، از نظرگاه فلسفی محال نیست که بتوان این روند طبیعی را سرعت بخشید؛ مثلاً روندی که چند میلیارد سال روی زمین طول می کشد، در عرض چند ماه یا حتی چند روز بپیماید و به یک موجود هوشمند مصنوعی برسد. از آنجا که شیوه تولید آن طبیعی نبوده است، مصنوعی نامیده می شود، هرچند در این میان از قوانین طبیعی نیز استفاده شده است.
ایجاد چنین موجود هوشمندی، از نظر فلسفی محال نیست؛ اما این موجود هوشمند ایجاد شده مانند رباتی نخواهد بود که در کنترل ما باشد؛ بلکه همانند هر موجود هوشمند دیگری به طور مستقل عمل خواهد کرد. واضح است که چنین معنایی از هوش مصنوعی نیز مراد و مقصود ما نمی باشد.
بعضی معیار هوشمند بودن یک برنامه رایانه ای را غیر الگوریتمی بودن آن می دانند؛ به این بیان که هر برنامه ای که الگوریتمیک باشد و روند مشخص و ثابتی داشته باشد، غیر هوشمند است؛ اما برنامه ای که در آن روند مشخصی طی نمی شود و طبیعتی متغیر و احتمالی دارد، برنامه ای هوشمند می باشد.
آیا می توان معیار هوشمند بودن یک برنامه را صرفاً غیر منطقی بودن و الگوریتم نداشتن آن دانست؟ سیستم خبره معمولاً در جایی مطرح می شود که طبیعت مسئله یک مسئله غیر قطعی و احتمالی باشد و یا اینکه اگر دارای طبیعت قطعی است، موضوع آن قدر پیچیده است که هزینه استفاده از الگوریتم های قطعی به اندازه ای بالا می گیرد که استفاده از آنها مقرون به صرفه نیست.
البته ما در اینجا در صدد تعریف هوش نمی باشیم؛ زیرا هوش آدمی خود از مقوله های ناشناخته علوم بشری محسوب می شود. تنها برای روشن شدن بحث در موانع مفهومی، اندکی به تعریف، کاربرد و موارد استفاده هوش می پردازیم.
آنچه در پروژه هوش مصنوعی به دنبال آن هستیم، نوعی هوشمندی واقعاً مصنوعی است. مصنوعی به این معنا که ماشین بدون هیچ گونه آگاهی علمی، کار هوشمندانه ای را انجام می دهد و هوشمندی آن تنها در این حد است که عمل ماشین از دیدگاه ناظر بیرونی هوشمندانه تلقی می شود و اما خود ماشین هیچ علم و اطلاعی به این فرآیندی که خود مجری آن است، ندارد؛ همان گونه که وقتی می گوییم رایانه دارای چنین اطلاعاتی است، یعنی این اطلاعات در حافظه جانبی رایانه قرار دارد، نه اینکه رایانه واقعاً نسبت به این اطلاعات مطلع باشد. پس هوش مصنوعی معنایی از هوش نیست که ماشین آگاهانه بداند چه می کند؛ بلکه این معنا که هر جا سیستم به صورت اضطراری کارهایی را انجام می دهد که از دیدگاه ناظر خارجی هوشمندانه محسوب شود، مورد بحث ماست. بنابراین، همان نقطه ای را که جان سرل در صدد اشکال به آن بود، ما می پذیریم و همین مقدار شبیه سازی عمل هوشمندانه برای ما کافی است و مقصود از هوش مصنوعی را برآورده می سازد. ماشینی که از یک طرف کلمات چینی به او داده می شود و بر اساس یک سری دستور العمل ها و یک سری حروف الفبای انگلیسی جملاتی را به زبان انگلیسی تنظیم می نماید که ترجمه آن، جملات چینی است، برای ما کافی است که آن ماشین را هوشمندانه تلقی کنیم. مقصود سرل از نفی هوش در اینجا، هوش به معنای بشری اش می باشد که همراه با علم و آگاهی و صفت التفات (intentionality)است.
ماشینی که در بازی شطرنج از کاسپاروف می برد، عمل هوشمندانه ای انجام داده است، هرچند خود به آن التفات و آگاهی نداشته باشد. تنها هوش مصنوعی به این معناست که قابل کنترل می باشد؛ اما هوش انسانی مصنوعی آزمایشگاهی به معنایی که پیش تر توضیح دادیم، قابل کنترل نیست و در اختیار ما قرار ندارد.
به این ترتیب، رایانه اگر فرضاً بخواهد بر اساس مبانی شیخ انصاری اجتهاد نماید، نه مبانی شیخ انصاری را می فهمد و نه سؤال و عبارتی که ما به او می دهیم و نه پاسخ هایی را که ارائه می دهد، درک می کند؛ اما از دید ناظر بیرونی بر اساس مبانی شیخ انصاری اجتهاد می کند. حال اگر چنین سیستم هوشمندی را طراحی نمودیم و تعریف هوش به این معنا را پذیرفتیم، باید ماشین کار یک فرد خبره هوشمند طبیعی را تقلید نماید، مانند ماشین مترجم که با مترجم طبیعی فرق دارد؛ مترجم طبیعی مفهوم کلمات را می فهمد؛ ولی مترجم ماشینی معانی واژه ها را درک نمی کند و فقط می داند که این الفاظ در این جمله چه معنایی دارند و صرفاً کار شبیه سازی را انجام می دهد.
ب - موانع اجرایی
در بخش پایانی این نوشتار، به مشکلاتی که در مورد ایجاد هر سیستم خبره ای وجود دارد، اشاره می نماییم. فرایند تبدیل دانش یک فرد خبره به سیستمی رایانه ای کار آسانی نیست و موانعی چند را به دنبال دارد:
- ساخت یک سیستم خبره درخور توجه ممکن است نیازمند چندین سال تلاش مستمر و نیروی عدیده انسانی باشد. فرآیند استخراج تخصص از فرد متخصص (Knowledge Elicitation) و بررسی روش مفید برای ارائه آن به کاربر، بیشترین زمان را به خود اختصاص می دهد.
- در آغاز آنچه متخصص می گوید، طبیعتی فهم ناشدنی دارد. متخصصان فکر می کنند که درباره موضوع مورد بحث خود به روشنی و سادگی پاسخ می گویند؛ در حالی که نه تنها اصطلاحات آن تخصص گیج کننده است، بلکه چگونگی هماهنگی آنها با هم نیز چنین است.
- فرد متخصص قادر به ارائه مدلی از دانش و مهارت خود نمی باشد. در بسیاری از موارد بر دانش پنهان خود تکیه می کند و نزد خود او مسلم و مفروض است.
- در بسیاری از مسائل کلان، شخص خبره قادر به تقسیم مسئله به مسائل کوچک تر نمی باشد.
- شخص خبره عموماً تصمیمات خود را به صورت تخمینی و بدون تعریف مقادیر خاص بیان می کند.
- روند یادگیری خبره از محیط، در اثر مرور و ممارست بوده است و ضابطه مند کردن این روند، بسیار مشکل است
- شعور عرفی و عمومی فرد خبره به تدریج افزایش یافته است. به این جهت، خود شاید نتواند روش استنتاج و استدلال خبره های آن فن را بیان کند؛ چون هیچ گاه در صدد برنیامده است که از زاویه بیرونی به تخصص خود و خبره های همگن خود نگاهی داشته باشد.
همچنین عدم وجود ابزار مناسب برای دریافت و نمایش دانش خبره، از جمله مشکلاتی است که عموماً در مسیر ایجاد هر سیستم خبره ای وجود دارد.
پی نوشت ها: