روند پژوهشهای مربوط به یک سند و چالشهای پیشرو
اهداف مباحث علم رجال و درایه
«قول»، «فعل» و «تقریر» معصوم را سنّت گویند و احادیث و اخبار، بهعنوان بازگوکننده و حکایتکننده سنّت میباشند. بررسی میزان اعتبار سندی و غیرسندی روایات و تعیین درصد قابلیت بازگویی احادیث از سنّت، بر عهده علم رجال و درایه است که به شرح ذیل به آن پرداخته میشود:
ابتداء «شناخت شخصیت روایی و رجالی راویان» مطرح میشود که طبق تعریف، متن اصلی و اساس دستور کار علم رجال میباشد. سپس، «رسیدن به سند صحیح» مدّ نظر رجالپژوهان قرار میگیرد و بالأخره، «دستیابی به حدیث معتبر و سنّت صادر از معصوم(ع)»، یعنی حدیثی که قابلیت بازگویی سنّت را داشته باشد، بهعنوان هدف نهایی دنبال میشود.
تحلیل معنای اعتبار و ارائه راهکار صحیح و متعادل در دستیابی به مسئله صدور و ریشهیابی رویکردها در علم رجال، دامنه وسیعی از مباحث مختلف را میطلبد و اساس مطلب در مباحث جرح و تعدیل روات و ارزیابی روایات این است که: تحلیل صحیح مطابق واقع از تاریخ حدیث شیعه ارائه شود و راهکارهای کاملاً متناسب و مطابق روند رشد و تطوّر علوم حدیث در اختیار رجالپژوه قرار داده شود. شایان توجّه است که دو رویکرد در علم رجال وجود دارد که هر دو به افراط و تفریط مبتلاء میشود؛ یکی اعتبار حدیث را فقط از راه هدف دوم میپذیرد و خبر صحیح را صحیح مخبری و سندی میگوید و دیگری قراین اعتبار را فراتر از اسناد، میدان چالش صحّت اخبار میداند و آنها را صحیح خبری میخواند.
مراحل پنجگانه در پژوهشهای رجالی یک روایت
رجوع به کتب رجالی و مطلّع شدن از وضعیت روایی راویان برای تأمین اهداف رجالی، امر سادهای نیست؛ علاوه بر فائق آمدن بر بعضی مشکلات عمومی در شیوه مراجعه به کتاب و به دست آوردنِ سلیقه تألیف، پژوهشهای رجالی، طیّ مراحلی خاصّ را لازم دارد.
در آموزههای علم درایه، برای ارزیابی روایت و بررسی و سنجش سند و شناسایی و تقویم راویان، مراحلی چند مطرح شده است:
- مرحله اوّل: فهم مفاد سند و شناخت کیفیت تسلسل راویان آن، با شناخت دقیق از روشهای اِسناد مؤلّفان و تحلیل صحیح از حالتهای ویژه مطرح در اسناد روایات.
- مرحله دوم: بازشناسی عناوین روات، تمییز عناوین مشترکات و قدرت بر تطبیق عنوانهای مختلف یک راوی و حکم به وحدت یا تعدّد عنوانهای حاکی از راویان.
- مرحله سوم: شناخت تحریفات واقع در اسناد یا عنوانهای روات.
- مرحله چهارم: جرح و تعدیل راویان سند، از جهت وثاقت و ضابطیت و مذهب؛ یعنی تحلیل صحیح و مطابق واقع الفاظ مربوطه و حلّ تعارضات پیشآمده که استظهارات آنها تلاشهای توانفرسایی را طلب میکند.
- مرحله پنجم: اتّخاذ مبانی مطابق با تاریخ حدیث شیعه و مناسب با قواعد مسلّم فقه و اصول با توجّه به مشکل انسداد باب علم در توثیقات خاصّه و مشکل تعارض جرح و تعدیل.
دو چالش اساسی در مراحل پژوهش و راهحلها
عدم تحلیل و پردازش متناسب مراحلِ یادشده در مصادر قدمائی علم رجال، مایه بروز چالشهایی شده است. در این کتابها، فقط به مرحله چهارم از مراحل ششگانه با غناء نسبی پرداختهاند و در خصوص مرحله پنج، گامهایی نه چندان مؤثر در تعریف توثیقات عام برداشتهاند و البته سایر مراحل هم به صورت موردی و نه نهادین، توسط محدّثان و فقهاء انجام میشده است. با تأسیس موسوعههای سندی و تدوین آنها، همه مراحل تا به حدّی برگزار شد.
تحلیل و طراحی و اجراء نرمافزار «درایة النور»، هم به جهت همین منظورها در راستای تهیه موسوعه سندی دقیق و سریع و فراگیر که کار تسهیل، تدقیق و تسریع اجراء تحقیق و پژوهش در مرحله اوّل تا سوم و ساماندهی مرحله چهار و پنج را انجام دهد، مطابق با ایدههای علماء رجال، بهخصوص اقتباس از روش کاری آیتالله بروجردی(ره) و و راهکار «معجم رجال الحدیث» و دیگر بزرگان فنّ، به انجام رسید.
چالش اوّل: مشکلات فهم سند و بازشناسی ارکان آن و آسیب پیش رو
فهم و شناسایی سند و بازشناسی ارکان آن، یعنی بازشناسی عناوین روات و نقش تعابیر روایتی، و بالأخره آسیبشناسی اسناد و عناوین راویان، امر عظیمی است و مجال بسیار گستردهای میطلبد(1) و شرح تفصیلی کارکردهای لازم در دیتاهای رجالی برای تحلیل و طراحی نرمافزارهای فضای الکترونیک، در جای خود میآید؛ ولی اشاره به چند بحث از مباحث مقدّماتی آن، در اینجا ضروری به نظر میرسد:
الف. اهداف این مباحث، به عنوان اهداف میانی علم رجال میباشند:
1. قدرت بر بازسازی اسناد از طریق آشنایی با حالتهای ویژه اسناد، مثل ارجاع ضمیر و اشاره و تعلیق و تشخیص اسناد تذییلی و اسناد حیلوله و تفکیک آنها به صورت صحیح. این امر، آشنایی کامل با طبقات روات و شاگردان و مشایخ آنها و سایر ابزار و مهارتهای لازم برای شناخت و تحلیل مفاد سند را میطلبد.
2. بازشناسی عناوین روات در سلسلههای اسناد و در کتب رجالی و کسب توان تمییز عنوانهای مشترک و یکی کردن عنوانهای مختلف روات (= توحید مختلفات).
3. آسیبشناسی و قدرت بر کشف خلل موجود در اسناد و بازسازی صحیح و دقیق اسناد؛ البته تحریف و تصحیف در اسناد، بحث بسیار پُردامنهای است و قبلاً در مباحث دلایل نیاز به علم رجال، این ادعاء اخباریها که اختلالات سندی، مانع از بررسیهای رجالی است و علم رجال حتّی در صورت مقبولیت، به جهت وسعت تحریف و تصحیف و سقط و زیادت، علم بیثمری میباشد، مورد نقد قرار گرفت. در اینجا عمده بحث این میتواند باشد که آیا اختلالات مزبور قابل بازشناسی و بازسازی هستند یا نه؟
4. تلاش برای استقصاء همه اسناد یک روایت.
5. آشنایی با بحثهای مهمی چون مقوله تبدیل سند و بررسی بحث تعویض سند.
6. شناخت جایگاه طُرُق و مشیخه در بررسیهای سندی در کتابهای فقیه و تهذیبین.
7. آیا راهکاری برای تشخیص منابع احادیث کتاب شریف کافی میتوان یافت؟ و در هرکدام از اسناد کافی، بخش طریق به مصدر روایت را میتوان مشخص کرد؟
ب. تعریف و کاربرد طبقه و بیان دو نکته مهم
اسناد، مهمترین و دقیقترین منبع برای سنجش ارتباط روات و تعیین طبقه میباشند. باید اذعان کرد که بیشتر کتابهای رجالی، فقط به جمعآوری اقوال ائمه رجال پرداختهاند و به بیان وثاقت و ضعف روات به نقل از قدماء توجّه کردهاند؛ امّا به اموری که مورد نیاز محدّث است، نپرداختهاند؛ مانند: طبقه راوی، اساتید و مشایخ او در احادیث، مقدار روایت راوی و یا ضابط بودن و اتقان در نقل احادیث راوی. شناخت این امور، از آن رو لازم است که در اثر عدم دقت در هنگام استنساخ و کتابت و تشابه اسمی راویان در سند و متن، به بسیاری از روایات، تحریف و تصحیف راه یافته و چه بسا نام یک یا چند راوی، از سندی سقط یا به آن اضافه شده باشد. با توجّه به اینکه عنوان بسیاری از روات سلسلههای اسناد، مشترک بین ثقه و ضعیف است، برای تشخیص مراد از آنها، به علمی فرعی در رجال به نام تمییز مشترکات نیاز است تا این نقص را برطرف کند.
در کتب رجالی، به مسئله طبقات روات در کتابهای رجال شیخ طوسی و رجال برقی و در حدّ بسیار محدود، رجال کشی و نجاشی توجّه شده است که اطّلاعات این کتب هم از کارآیی لازم برخوردار نیست. ازاینرو، احساس میشد که کتب رجالی باید به نحوی دیگر نوشته شود تا به این مشکلات پاسخ دهد و به مشایخ و تلامیذ روات و سایر قابلیتها اشاره کند.
به این منظور، رجالیون علاوه بر رجوع به اقوال ائمه رجال، به اسناد احادیث راوی مراجعه مینمایند و سند را که موضوع علم رجال است، مانند منبعی سرشار برای مباحث رجالی تلقّی میکنند و از این راه، به مهارت، ضبط و تعداد روایت راویان بهعنوان قرائنی برای وثاقت در نقل، و از راه پایگاههای اطّلاعات برآمده از اسناد روایات طبقه روایی و مشایخ و تلامیذ او و ارتباط روات با هم را به دست آورده و بالأخره، وقوع سقط و اختلال برای رسیدن به اتّصال اسناد روایات را پیجویی میکنند.
آیتالله بروجردی(ره) در مقدّمه کتاب «ترتیب أسانید الکافی» از این مباحث چنین یاد کرده اند:
«إنّی حین ما کنت أتصفّح الجوامع العظام و أراجع ـ لتعرّف أسانیدها ـ ما صنّفه علمائنا الأعلام فی جمع الرجال، و بیان أحوالهم، و فی تمییز المشترکات من کناهم و أسمائهم، وجدتهم قد أهملوا فی الرجال کثیراً من الروات الموجودین فی الأسانید، و أهملوا فی من ذکروه منهم بیان طبقته، و شیوخه الذی تحمّل الحدیث عنهم، و تلامذته الذین تحمّلوا عنه، مع أنّ هذه الأمور من أعظم ما له دخل فی الغرض من فنّهم، و عدلوا فی تمییز المشترکات عمّا کان یلیق بهم من التعرّض لجزئیات ما وقع فی الأسانید من الأسماء المشترکة و تتبّع مظانّ القرائن الممیزة لها، و اقتصروا على ذکر کلّیات استنبطوها من استقراءتهم الناقصة، کلٌّ على حسب تتبّعه على وجه الفتوى أو الاستشهاد بشواهد قلیلة ممّا وجده، ممّا لا یوجب للمحصّل علماً و لا ظناً، و وجدت فی الأسانید سوى الاشتراک عللاً کثیرةً أخرى من التصحیف و القلب و الزیادة و النقص، و رأیت أنّه یوجد غالباً ـ إن لم یکن دائما ـ فی سائر أسانید الشیخ، الذی وقع الاشتراک أو الاعتلال فی سنده، ما یمیز ذلک المشترک و یدلّ على ذلک الاعتلال و ما هو الصواب. فلمّا تبین ذلک لی بکثرة التتبّع، و علمت أنّ تتبّع الأسانید هو المنبع الفذّ الغریز لمعرفة الأسانید، و تبین مشترکاتها، و العلم بعللها، و ما هو صوابها، و رایت أنّه لو جرّدت الأسانید عن المتون و رتّبت، کان خدمةً لعلم الحدیث، فعزمت على عمل ذلک فی أسانید الجوامع العظام.»
بنابراین، بخشی مهم و کاربردی از مباحث علم رجال، بر محور شناسایی طبقه راوی قرار دارد؛ اینکه در چه عصر و دورهای نقل روایت میکرده، از اصحاب کدام امام محسوب میشده و یا ارتباط روایتی او با دیگر روات چگونه است. مهمترین اطّلاعات در این خصوص، از ساماندهی اسناد کتب حدیثی صورت میپذیرد و شاگردان و مشایخ و طبقه تفصیلی روات با دقّتها و ظرافتهای خاصّ به دست میآید و این بانک عظیم اطّلاعاتی، نقش اساسی در مباحث سندشناسی و تمییز اسامی مشترکات روات و بازشناسی عناوین مختلف یک راوی و آسیبشناسی مباحث سندی میتواند داشته باشد.
البته نقشآفرینی علم طبقات در تطبیق بسیاری از مبانی توثیقات عام و پیاده کردن ضوابط تصحیح اسناد و تحقیق اعتبار روایات با مبانی خاصّ را در جای خود آشنا خواهیم شد.
نکته مهم اینکه حلّ مشکلات اسناد با طبقه وقوعی و جایگاه وقوع راوی در اسناد میباشد؛ نه با طبقه شأنی و تقریبی. آنچه در نرمافزار درایةالنور در این خصوص انجام شده، ارائه سازمانیافته اطّلاعات کتب رجالی در خصوص طبقات راویان میباشد؛ ولی با همه فوایدی که این اطّلاعات کلیشهای دارند، از اسناد برای تهیه طبقه وقوعی راویان مدد گرفتیم. در این مجال، به جهت اهمّیّت مسئله، در ضمن مثال، به توضیح بیشتر آن میپردازیم:
- - تهذیب، ج 4، ص 45، ح 118: «سعد بن عبداللّه عن أحمد بن محمد عن الحسین بن سعید.»
- - تهذیب، ج 4، ص 45، ح 119: «و عنه، عن أبی جعفر عن العبّاسبنمعروف.»
- - تهذیب، ج 4، ص 46: «قال الشیخ(رحمه اللّه): «و یجوز له إخراجها إلى بلد آخر. یدلّ على ذلک ما رواه.»
- - تهذیب، ج 4، ص 46، ح 120: «الحسینبنسعید عن محمدبنأبیعمیر.»
- - تهذیب، ج 4، ص 46، ح 121: «و عنه عن إبراهیمبنإسحاق عن عبداللّهبنحمّاد الأنصاری.»
- - تهذیب، ج 4، ص 46، ح 122: «و عنه عن عبداللّهبنجعفر و غیره عن أحمدبنحمزة، قال سألت أبا الحسن الثالث(ع).»
توضیح اینکه ظاهر بدوی حدیث 121 و 122، رجوع ضمیر به «الحسینبنسعید» است و مطابق آن، در وسائل الشیعة (9: 11886/223 ؛ لاحظ: 12028/283 و 12029 أیضاً)، ترتیب أسانید التهذیب (113 و 133) و معجم رجال الحدیث (10: 440) عمل شده است.
امّا به جهت عدم تناسب طبقه و عدم روایت حسین بن سعید از إبراهیم بن إسحاق (الأحمری) و عبداللّهبنجعفر (الحمیری)، این ظهور بدوی صحیح نمیباشد و ظاهراً رجوع ضمیر به «سعدبنعبداللّه» مذکور در حدیث 118 صحیح میباشد؛ کما رجع إلیه الضمیر فی حدیث 119. فاصل شدن کلام شیخ مفید و روایت الحسینبنسعید بین ضمیر و مرجعش، مانع و اشکالی پیش نمیآورد.
مطلبی که صاحب معالم در منتقى الجمان (2: 411) تنبه دادهاند، قابل توجّه است:
«قال ما حاصله: أنّ رجوع الضمیر [فی حدیث 122] إلى الحسینبنسعید لایستقیم، فإنّ عبداللّهبنجعفر هو الحمیری و الحسینبنسعید لا یروی عن مثله لأنّه أعلى منه طبقة، و إن جمعهما الشیخ فی أصحاب أبیالحسن الثالث ـ علیه السلام ـ [رجال الشیخ: 5669/385 6 (باب الحاء)، 5727/389 22 (باب العین)/23. مع تحریف فی العنوان]. و الروایة الأخرى [ح 121] عن إبراهیمبنإسحاق و المراد به الأحمری بشهادة روایته فیها عن عبداللّهبنحمّاد الأنصاری، و الحسینبنسعید لاتعقل روایته عن الأحمری لأنّه متأخّر عنه کثیراً، و فی بعض الطرق القریبة المحلّ من هذین الحدیثین تصریح بروایة سعدبنعبداللّه عن إبراهیمبنإسحاق [فی التهذیب 4: 168/62 (: سعدبنعبداللّه عن إبراهیمبنإسحاقبنإبراهیم عن عبداللّهبنحمّاد الأنصاری) و قد أورده فی الاستبصار 2: 117/38 و لفظه إبراهیمبنإسحاق الأحمری] فبهذه القرینة و غیرها یحکم برجوع الضمیر إلى سعدبنعبداللّه، و قد وقع نظیره فی التهذیب فی موارد عدیدة نبّهنا علیها فی موارد من کتابنا انتهى کلامه(ره).
و یؤکد ما أفاده وقوع روایة سعد [بن عبداللّه] عن عبداللّهبنجعفر [الحمیری] فی التهذیب (1: 1479/454؛ 2: 1248/308؛ 3: 957/309؛ 5: 570/171 و 701/209) و قد عبّر فیهما عن سعد بالضمیر و أکثرها ممّا سأله الرواة أو کتبوا إلى أبیالحسن الثالث ـ علیه السلام ـ نظیر ما نحن فیه.»
با نگاهی به مسئله از بعد منبعشناسی روایت، اطمینان به حلّ مسئله نهایی میشود:
«و کأنّ سعدبنعبداللّه أخذها من کتاب «مسائل الرجال و مکاتباتهم أبا الحسن الثالث(علیه السلام)» لعبد اللّهبنجعفر الحمیری [لاحظ رجال النجاشی: 573/219] فتحصّل أنّ الضمیر فی الحدیثین راجع إلى سعدبنعبداللّه.»
گویا شیخ(ره) روایتهای 118، 119، 121 و 122 را از کتاب سعدبنعبدالله اخذ کرده و ارجاع ضمیرها هم طبق سیاق و به اقتضاء طبقه میباشد و با تحلیل منبعشناسانه روایات هم مساعد است؛ تنها مشکل، واسطه شدن روایتی است که از کتاب حسینبنسعید بحث را شبههناک کرده است.
ج. پیشینه این مباحث و منابع تحقیق
اوّلین کتابی که برای پاسخ به نیازهای اتّصال سند و تمییز عناوین مشترک راویان و آسیبشناسیها نوشته شد، «جامع الرواة» محقّق اردبیلی، معاصر مرحوم مجلسی است. وی در ترتیب ترجمه هر راوی، به مقداری از اسناد کتب اربعه و غیر آن اشاره میکند که میتوان به طبقه راوی و اساتید و شاگردان و مقدار روایتش پی برد.
پس از او، فرزند سید محمد شفیع تفرشی، «طرائف المقال فی معرفة طبقات الرجال» را نوشت و طبقه اوّل را از خودش شروع کرد. به این ترتیب، شیخ طوسی در طبقه 12 واقع میشود و طبقه 32، به یاران پیامبر(ص) منتهی می گردد. این کتاب، هنوز به چاپ نرسیده است.
سرانجام، مرحوم آیتالله بروجردی با به ثمر رساندن دو پژوهش بزرگ (ترتیب اسانید و طبقات روات)، برترین خدمت را به علم رجال فراهم نمود. وی با مرتب کردن سندهای کتب اربعه روایی و دیگر کتب حدیثی و حتّی اسناد موجود در کتب رجالی، اساتید و شاگردان راوی و عصر و طبقه او را معیّن کرد. همچنین، با نوشتن کتاب «طبقات الرجال» که در آن، طبقه اوّل را راویان از پیامبر(ص)، و طبقه دوم را تابعین و راویان از امیر مؤمنان(ع) و حسنین(ع) قرار داد. بدین ترتیب، طبقات راویان را تا عصر شیخ طوسی به 12 طبقه رسانید.
کاری که آقای بروجردی در حدیث و رجال کردند، قبل از ایشان کسی نکرده بود؛ نه در میان اهلسنّت و نه در شیعه. کار ایشان این بود که سند را به طور کامل در سامانه ترتیب الأسانید آوردند و به بیان شاگردان و مشایخ بسنده نکردند. هدف ایشان هم این بود که ما وقتی سند را به شکل کامل آوردیم، اولاً، برای کاربر طبقات و جایگاه روات در اسناد کاملاً روشن میشود و ثانیاً، اگر جایی سقط و زیادت و تصحیفی رخ داده باشد، متوجّه میشویم؛ مثلاً پنج تا سند داریم که بین ابنابیعمیر با زراره واسطهای هست. یک جا میبینیم که این واسطه، نیست و میفهمیم اینجا سقط واقع شده است. ایشان توانست بخشی از این تحریفها، غلطها، سقطها، زیادهها، نقیصهها و اشتباهات را با این کار جبران کند. آن کسانی هم که آن طبقات را تا آن وقت از رجال اهلسنّت نوشتند، هدفشان همین بود؛ امّا آنها با یک نفر، اینطرف و آنطرف را اصلاح میکردند. آقای بروجردی سند را کامل آورد و به هر جهت آنها نیاز نمیدیدند که سند را کامل بیاورند و در صورت نیاز و وجود نکتهای خاصّ، آن را ذکر میکردند.
«الموسوعة الرجالیة» از ایشان در 7 جلد و طبقات راویان کتابهای سنددار، با تنظیم و تکمیل و دستخط مرحوم میرزا حسن نورى، بهواسطه مجمع البحوث الإسلامیة مشهد (1413ق/1992م)، چاپ شد.
«معجم رجال الحدیث»، تألیف مرحوم آیتلله خویی است که در این علم، طبقات رجال را در کنار تراجم آنها گنجانده است. ایشان علاوه بر آوردن متون کتب رجالی قدیم و نقد و بررسی متأخّرین از رجالنویسان، به تعداد روایات راوی و محلّ آن در کتب اربعه همراه با ذکر مشایخ و اساتید او بهطور مفصّل اشاره میکند. از این راه میتوان بسیاری از عناوین مشترکات را حلّ کرد و به مقدار روایت راوی و با توجّه به طبقه او، به حلقه های مفقوده در موارد سقط در اسناد دست یافت. ایشان با پرداختن به مقوله اختلاف نسخ و اختلاف کتب، کار بسیار زیبایی را در جهت دستیابی به تحریفات و تصحیفات واقع در اسناد روایات به انجام رساندند. همچنین، در این زمینه به کتاب «قاموس الرجال» از رجالی پرتلاش، مرحوم شیخ محمدتقی شوشتری و دیگر اثر پرثمر ایشان به نام «الأخبار الدخیلة» باید اشاره کرد.
موسوعههای سندی آیتالله شبیری زنجانی(دام ظله) شامل ترتیب اسانید کتب صدوق(ره) و طبقات روات کتابهای صدوق و تفصیل طبقات روات اصحاب اجماع و دیگر تتبعات و موشکافیها در آثار این فقیه، قابل تحلیل و توجّه در این باره میباشند.
نمود تجارب سندپژوهی در درایةالنور
برای آشنایان این فنّ، قابل توجّه است که در نرمافزار درایةالنور اولاً، تلاش شده است به لحاظ روشی، همه مزایا و روشهای موفّق سندپژوهی دیگران در آن جمع شود. ثانیاً، نتایج استنتاجات رجالیِ پیشینیان موفّق، به صورت تعلیقه و به عنوان مستند استدلالها آورده شود.
در کتاب «معجم رجال» برخلاف کتابهای آیتالله بروجردی(ره) و کتاب «طرائف المقال» و روش مرحوم مجلسی اوّل و همین طور بعضی آثار ابنحجر عسقلانی از عامّه، به شمارهگذاری طبقات اصلاً توجّه نشده است. شاید به تبع روش کتاب «معجم رجال الحدیث» در نرمافزار درایةالنور نیز چنین عمل شده است و احتمالاً این امر، به جهت دقّت هر چه بیشتر در پژوهشها از یک طرف، و عدم امکان دقّت تمام در شمارهگذاری طبقات روات از ناحیه دیگر بوده باشد.
علّت عدم توجّه کتاب «معجم رجال الحدیث» و نرمافزار درایةالنور به ترتیب شمارهای طبقات روات، میسور نبودن دقّتهای لازم در شمارههاست و نبود دقّتهای خاصّ در تطبیق روات بر طبقهها، کار پژوهش را با اختلال در اعمال حساسیتهای لازم مواجه خواهد کرد.
بجاست تأکید کنیم که این کتاب، بهترین تألیف در قرار دادن موسوعههای سندی در کنار معاجم رجالی است و در آن، علاوه بر پرداختن به شاگردان و مشایخ روات، با عنوانهای مختلفی که در اسناد و غیر آن دارند، به ذکر آمارها و تعداد نقلهای «من روی عن الراوی» (یعنی شاگردان ) و «من روی عنه الراوی» (یعنی مشایخ) هم پرداختند.
در این کتاب، برای دقّت هر چه بیشتر پژوهشهای سندی، در انتهاء مجلد هر ترجمه بهتفصیل وقوع راوی در اسناد با ملاحظه عنوانهای مختلفش در تفصیل طبقات راویان با ذکر توأمان شاگرد و شیخ راوی اقدام گردیده و به تعبیری، به طبقه وقوعی راوی و جایگاه دقیق او در مجموعه اسناد توجّه تمام شده است. از این راه، می توان با دستیابی به تعداد روایات راوی و محل آن در کتب اربعه، همراه با ذکر مشایخ و اساتید او که به طور مفصّل اشاره می کند، بسیاری از مشترکات را حلّ کرد و به مقدار روایت راوی برای سنجش وزانت او دست یافت و با توجّه به طبقه دقیق او، به حلقه های مفقوده که در پی وقوع سقطات و سایر انواع تحریفات رخ نمودهاند، نایل شد.
مزیت سوم کتاب «معجم رجال الحدیث»، این است که نگارنده علاوه بر آوردن متون کتب رجالی قدیم، با نسخ مختلف آنها به نحو فراگیر و مستوفی، به اختلاف نسخ کتب حدیثی و اختلاف کتب در نقل روایت واحد پرداخته است و از آن جهت نیز امکان بسیار مهم، پُربار و پُردامنهای را در زمینه آسیبشناسی، عنوانشناسی و سندشناسی فراهم آورده است.
همه این مزایا، باعث شده که این کتاب به عنوان منسجمترین و مرتبترین کتاب برای پژوهشهای سندی به شمار آید.
چالش دوم: کمبودها و نارساییهای جرح و تعدیل راویان و تعارضها
اوّلا، کتابهای رجالی ابنغضائری و اصل کتاب رجال کشی و آثار رجالی دیگر اندیشمندان، از گزند حوادث و جور جائران مصون نماندهاند و در کتب رجالی موجود، تعداد قابل توجّهی از روات بدون اشاره به وضعیت روایتی آنان، جرح و تعدیلشان به اهمال برگزار شده و این راویان مهمل، با آن آمار بالا، برخی از آنان روایات فراوانی هم دارند. همچنین، در فهرست جامع راویان، به جمع کثیری از روات در کتب ثمانیه برمیخوریم که در سندی واقع نشدهاند.
بالأخره، شایان تأمّل است که در مورد بعضى از راویان جلیلالقدر پُرتکرار، مثل: ابراهیمبنهاشم، احمدبنمحمدبنیحیی و یا ابنابیجید، با آن همه عظمت و مدح و ثنا که بیتشان محل آمد و شد راویان بوده و در اجازات روایات و کتب، دستی داشتهاند، توثیقى ذکر نشده است. در این خصوص، گزارش نرمافزار درایةالنور در آمار عناوین موصوفه چنین است: «از مجموع 6840 عنوان معیار موجود در کتب رجالی، فقط 1845 عنوان آنها دارای توصیفات خاصّ در کتب رجالی هستند.»
معضل بعدی اینکه در مراجعه به کتب رجالی، تعارضهایی بین جرح و تعدیل جمعی از راویان مشاهده میکنیم(2) که انسداد باب اطّلاعات رجالی در مورد راویان را شدیدتر میکند؛ مخصوصاً بنا بر قول به توقّف؛ به این دلیل که ترجیحی در پذیرش قول هیچکدام از جارح و معدِّل وجود ندارد؛ بهویژه اگر حجیّت قول رجالی از باب شهادت باشد.
شایان ذکر است که اختلاف اقوال رجالیون، به همین میزان محدود نمیشود؛ بلکه گاه یک رجالی درباره یک راوی، اقوال مختلف و متعارضی دارد(3) که شیوه جمع بین اقوال مختلف وی و تقدیم یکی بر دیگری، خود باعث پیچیدگی بیشتر مسئله شده است.
نکاتی چند در برونرفت از مشکلات یادشده
روش متأخّرین با توثیقات خاصّ و جرح و تعدیل منقول در کتب رجالی، هر چند لازم است، ولی کافی به تعیین تکلیف تمام اسناد و روایات نمیباشد. بنابراین، فرمایش بعضی از بزرگان فنّ، در خارج از دسترس بودن قرائن قدمایی، مورد نقد و تأمّل قرار میگیرد و بدینسان، ملاحظه میشود که آشتی بین دیدگاه قدماء و متأخّرین، امری لازم است و بهاجمال نکاتی متناسب با حوصله این مقال، به عنوان دورنمایی از راهکارهای ارائهشده در این خصوص تقدیم میشود. نکتهها بیانگر این امر هستند که مهمترین نقطه عطف راهکارهای برونرفت از مشکلها، همین رویکرد جامع بین منش متأخرین و مکتب قدماست. در اینجا به ذکر شش نکته در این باره بسنده میکنیم:
نکته اوّل: توثیقات عامّ و قرائن تصحیح اسناد و اعتبار روایات
در گذر زمان، تئوریهایی به نام توثیقات عامِّ راویان و قرائن تصحیح اسناد و ادله اعتبار روایات، با هدف جبران کاستیهای دیدگاه سندمحور متأخّرین در موضوع «جرح و تعدیل» مطرح شده است که اوّلاً، این توثیقات عامّ، اجماعی نیست و بسیاری از این مبانی، افاده توثیقشان در انضمام به دیگر قرائن است. ثانیاً، وقتی توثیقات عامّ را تحلیل میکنیم، میبینیم در پیشینه و تحلیل تاریخی بر اساس نگاه متقدّمان جای دارند؛ یعنی نگاهی که مبتنی بر سابقه تاریخ حدیث شیعه است و در صورت پذیرش زیرساختهای قدماء، اثبات میشوند.
مهمترین نکته همین است که بسیاری از راهکارهای توثیق عامّ، اثبات وثاقتشان به اثبات زیرساختهای منابع نخستین رجالی است و بدینسان، روشهای قدماء رجالی احیاء میشوند که اکثر توثیقات عامِّ طرحشده، متکّی بر پیشفرضهای قدماء میباشند.
مبانی توثیقات عامّ: بعد از آنکه در نسخههای پیشین نرمافزار رجالی مرکز، مخصوصاً نسخه اسناد شیخ صدوق در مورد 258 راوی، مبانی توثیق عامّ تنقیح و اعمال شد و در این نسخه، با قابلیتهای بدیع تقدیم میشوند، در نسخههای آتی پژوهشهای سندی، إن شاء الله شاهد در اختیار داشتنِ بیش از 30 توثیق عامّ خواهد بود که در هر کدام، مستندات اتخاذ مبنا و همه موارد تطبیق و شمولشان کاربردی میشود. این مبانی، در هفت محور ذیل طرّاحی شده و در دست اجراء میباشند:
- - استشعار توثیق عامّ از اعتماد معصوم(ع)؛
- - توثیق به جهت اعتماد عملی بزرگان رجالی (اجلّا)؛
- - توثیق عام به شهادت قولی اصحاب رجال یا حدیث؛
- - توثیقاتی که بهنوعی بر تصحیح قدمایی روایات مبتنی هستند؛
- - توثیق در ضمن توثیق خاندانها؛
- - توثیق به ادعاء تحقّق اجماع و یا شهرت بر وثاقت و جلالت راویان؛
- - عدم حاجت به توثیق راوی.
نکته دوم: تحلیل گزارههای توثیق و تضعیف
بر اساس نگاه متقدّمان، گستره تخریبی مفهوم ضعیف، آنچنان نیست که متأخّران تصوّر میکنند و از دیگر سوی، گستره اثباتی مفهوم وثاقت بهمراتب، برتر و بیشتر از آنی است که متأخّران میپندارند.
بر اساس نگاه متأخران، وجود راوی ضعیف در سند روایت، به معنای عدم صلاحیت روایت برای تمسک و حجیّت در کشف معارف دینی (فقه، اخلاق، کلام و تفسیر) است و در این نگاه، گزارشهای تاریخی هم با خبر ضعیف ناصواب است.
حال، سؤال این است که چرا روایات راویان ضعیف، بهوفور به میراث حدیثی ما راه پیدا کرده است؟ پاسخ به این پرسش، مجال ویژه میطلبد و بهاجمال باید گفت قدماء و متأخّرین، تعریف مختلفی از خبر ضعیف دارند و آشتی بین این دو دیدگاه، امری لازم و پُردامنه و بسیار سودمند و رهگشا خواهد بود.
از سوی دیگر، تحلیل گزارههای توثیق و تضعیف، از بایدهای این مباحث به شمار میرود. حضرت آیتالله شبیری زنجانی و بسیاری از پیشینیان میگویند: جهتگیری عمومی تضعیفات شیعه، مبتنی بر غلوّ است؛ یعنی نوع راویانِ تضعیفشده شیعه، اتهام غلوّ خوردهاند؛ چون این تضعیف کلان، زیرساخت اجتهادی دارد که در جرح و تعدیل راویان، به تضعیفات مبتنی بر اجتهاد اعتماد نمیشود.
معظمله در بخشهای مختلفی از دروس فقهی خود، به اظهارنظر در مورد تضعیفات ابنغضائری پرداخته و فرموده: با تتبّع در کتاب ابنغضائری دریافتهایم که منشأ تضعیفات وى، غالباً متنشناسى است؛ به این معنا که ایشان روایات راویان را بررسى کرده و از آنجا که متن روایات را به عقیده خود، غلوّآمیز مىدانسته است، راوى مذکور را تضعیف مىنموده است.
به طور کلّى، تضعیفات مبنى بر متنشناسى از هر کس باشد، اعتبار ندارد؛ چون بر پایه استنباط و اجتهاد استوار است و با خراب شدن مبانی، بلکه تشکیک پایههای اجتهاد، اساس به هم میریزد و گفته میشود که شهادات حدسی و اجتهادی، حجّت نیستند.
اینکه ابنغضائرى به جرح کردن معروف شده، به جهت این است که کتاب ضعفاى او، در دست است؛ امّا کتاب ثقات او، در دست نمیباشد. در بعضى از موارد که دیگران تضعیف کردهاند، او توثیق نموده و معتبر دانسته است و در بعضى از موارد که دیگران توثیق کردهاند، او تضعیف نموده است و نسبت بین او و دیگران، عموم و خصوص من وجه است.
به هر حال، باید توجّه داشت که اگر چه تضعیفات ابنغضائری چندان معتبر نیست، امّا او در فنّ خود، فرد دقیق و متخصّصى بوده است و در بیان طبقات روات، کنى و القاب و انساب و امثال آن، خیلى دقیق بوده و مقبول است و حتّى بر افرادى چون نجاشى تقدّم دارد.(4)
نکته سوم: چالش در مفهوم و مصادیق ضعیف و ثقه
ما حکم به ضعف روایتِ راویان ضعیف را میپذیریم؛ ولی ضعیف، به معنای مردود بهتمامه نیست؛ بلکه راوی ضعیف، یعنی راویای که روایات منفرد او پذیرفته نیست و اینگونه روایات، در فقه نمیتوانند مبنای فتوا واقع شوند. در این چالش، روایات ضعیف محفوف به قرائن صدق و مؤیّد به دیگر روایات، معتمد تعریف میشوند. برای روشنتر شدن بحث، به بیان سه مثال، از موارد اعلام ضعف راوی میپردازیم:
1. دقّتی را که مرحوم ابنولید در نوع واژهپردازی در برخورد با راویان ضعیف دارند، قابل تحسین است. وی میفرماید: «لا یعتمد علیه»؛ نمیگوید: «یحکم بوضعه»؛ بلکه فرموده: «لا یعتمد علیه و لا یفتی به»؛ یعنی نمیشود بر اساسش فتوا داد؛ به بیانی دیگر، قراین کافی اعتماد را ندارد که بر اساس آنها فتوا صادر گردد؛ نه اینکه حتماً قراین، سلب صحّت و حکم به وضع را در خود دارند. ضعیف، به این معنا نیست که طرف حتماً دروغ میگوید. این مسئله، خیلی مهم است.
2. مورد دیگر، دقّت نظر ابنغضائری در ترجمه حسن بن محمد بن یحیی، المعروف بابنأخی طاهر است. در آنجا میفرماید: «کان یضع الحدیث مجاهرةً»(5)؛ یعنی وضّاع است؛ امّا ابنغضائری روایات او را تقسیمبندی میکند و میگوید: او دو گونه روایت دارد: روایاتی که از جدّ خود نقل میکند، قابل اعتماد و پذیرشاند؛ زیرا منفرد نیست. میبینید که ابنغضائری حتّی درباره فردی که عادت به وضع آشکار دارد، میگوید: روایاتش را تفکیک کنید.
3. نمونه دیگر، ابراهیمبناسحاق احمر است: «کان ضعیفاً فی حدیثه متهماً فی دینه.» مرحوم نجاشی میگوید: «کان ضعیفاً فی حدیثه متهوماً.» امّا ابنغضائری این سخن را باز میکند و روشن میکند که ضعیف، یعنی «یروی صحیحاً و سقیماً»(6)؛ یعنی دو گونه روایت دارد: صحیح و سقیم. کدام سیره عقلاء است که به روایات صحیح ابراهیمبناسحاق احمر برسد و آنها را کنار بگذارد؟ حال، آیا میتوان بر اساس نگاه متقدّمان، روایاتی را که یک راویِ ضعیف در سند آن واقع شده، کنار گذاشت؟ یا وظیفه محدّث جمعآوری قراین و مؤیّدات است تا به روایات راویان ضعیف اطمینان پیدا کند؟
در مورد این نکته و نکته قبل، شایان توجّه است که تحلیل 128 واژه جرح و تعدیل و استظهار وثاقت یا ضعف، از دهها روایت توصیفآمیز کتاب رجال کشی و غیر آن، از مهمترین و طاقتفرساترین کارهای انجامشده در گروه رجال است که إنشاءالله تفصیل گزارش آن را در بحث جرح و تعدیل راویان تقدیم خواهیم کرد.
نکته چهارم: تعیین موضوع تراث رجالی شیعه
ضرورت بعدی در این زمینه، تعیین موضوع کتابهای رجالی است؛ این گونه نیست که هر کس راوی بود، دانشمندان رجالی شیعه در فرایند اعتبارسنجی احادیث شیعه، درباره او داوری کرده باشند؛ بلکه راویانی داوری شدهاند که اثر مکتوب دارند. راویان در یک تقسیمبندی به راویان مستقیم از معصوم و راویان باواسطه از معصوم تقسیم میشوند. درباره راویان باواسطه، حتماً پای اثر در میان است؛ به این معنا که راوی در پیدایش یک نگاشته حدیثی، نقشآفرینی کرده است؛ چه به صورت نگارش مستقل یا نگارش به همراه راوی دیگر یا سامان بخشیدن و تبویب یک نگاشته حدیثی که رجالیان شیعه آن را گزارش کردهاند و دیگر آموزههای راهیافته به آن نیز شکل گرفته است.
در تمام رجال برقی، اوّلین نگاشته رجالی که به دست ما رسیده، دو توثیق بیشتر وجود ندارد و درباره هر دو نیز گفته شده که دارای کتاباند. دو بار واژه «ثقه» بهکار رفته است: یک بار در ترجمه عبیداللهبنعلی حلبی، و یک بار در ترجمه فضیلبنمحمدبنراشد. این دو بزرگوار، ویژگی مشترکی غیر از راوی بودن دارند و آن، صاحب کتاب بودن است؛ «ثقهٌ صحیحٌ له کتاب و هو أول کتاب صنّفه الشیعة.» اگر توثیق میشود، مرحوم برقی میگوید کتاب دارد. در مورد فضیل نیز آمده است: «... و فی کتاب سعد له کتاب ثقة.»
موضوع فهرست شیخ طوسی نیز صاحبان آثار ـ تصنیف یا اصل ـ است. هر کس در این کتاب ذیل یک مدخل وارد میشود، چه توثیق شود و چه تضعیف، به لحاظ محتوای کتاب، صاحب اثر است؛ یعنی تمام راویان مدخلشده در فهرست شیخ طوسی، دارای اثرند.(7)
فهرست نجاشی و رجال شیخ طوسی هم از این قبیل است. در رجال شیخ طوسی، یک نکته بسیار واضح و آشکار دیده میشود و آن، این است که اگر به بحث و ساختار رجال شیخ طوسی توجّه کنیم، متوجّه میشویم که کتابی، طبقاتنگار است. شیخ طوسی از اصحاب پیامبر(ص) شروع میکند تا اصحاب امام حسن عسکری(ع)؛ بعد هم به کسانی میپردازد که با واسطه از ائمه نقل میکنند.
این پدیده، اصلاً نمیتواند تصادفی باشد. جالب این است که از ابتداء اصحاب پیامبر(ص) تا انتهاء اصحاب امام سجاد(ع)، مطلقاً نه یک واژه ضعیف دارد نه یک واژه ثقه. آیا تصادفی است؟ آیا راوی دروغگو نداریم؟ در بین این افراد، رأس الخوارج هست، توطئهگران علیه امیرالمؤمنین هستند و از آن سو، سلمان و ابوذر نیز هستند؛ امّا چرا از واژه ضعیف و ثقه در این پنج طبقه استفاده نمیشود؟
باز جالب است که از نخستین صفحه اصحاب امام باقر(ع)، واژه ثقه و ضعیف شروع میشود. آیا تصادفی است که در رجال شیخ طوسی از ابتداء اصحاب نبی(ص) تا انتهاء اصحاب زینالعابدین(ع)، نه ثقه داریم و نه ضعیف؟ آیا این تصادفی است که در کتاب رجال شیخ طوسی، کمترین حجم توثیقات، در نیمی از حجم کتاب که به اصحاب امام صادق(ع) مربوط است، یافت میشود؟ این نشان میدهد که داوری رجالیان ما، بر اساس نگاشتههای راویان است و تضعیف و توثیق، بر محور تألیفات است؛ نه راویان و این، نکته خیلی مهمی است.
نکته پنجم: معناکردن کلمات رجالی و واژههای کلیدی در بستر خاص خود
اگر بخواهیم واژههای بهکاررفته در کلمات رجالیها را معنا کنیم، ناچاریم تاریخ حدیث شیعه و تاریخ حوزهها و مکاتب حدیثی و چگونگی انتقال آموزههای حدیثی شیعه را بدانیم تا متوجّه شویم که ثقه یعنی چه؟ ضعیف یعنی چه؟ و استثناء به چه معناست؟
توجّه به همین نکته، خیلی از شبهات را در رجال شیعه پاسخ میدهد؛ حال آنکه میبینیم متأخّران، بدون توجّه به خاستگاه اعتبارسنجی پیشینیان و مفهومشناسی دقیق واژههای توصیفی، به سراغ مکتبی رفتند که باید با زیرساختهای آنها به گزینش مفاهیم و واژههایی که بر مفاهیم مورد نظرشان دلالت میکنند، مبادرت میورزیدند؛ نه اینکه با زیرساختها و دیدگاههای خودشان، گذشته را معنا کنند. بنابراین، وقتی به نگاه متقدّمان برمیگردید، میبینید که یک پیشینه دارند و در آن، صاحبان کتب داوری شدهاند.
نکته ششم: تحلیل ساختار اسناد و تمایز بین مشایخ اجازه و مشایخ روایتی صاحبان اثر
متأسّفانه، دیدگاه متأخّران در سند، به تفکیک حیثیت سند کار ندارد. نوعاً اسناد صاحبان کتب اربعه، بخش اوّلشان، طریق به صاحب کتاب و بخش دیگر، سند صاحب کتاب تا معصوم است. قدماء معتقدند که نقش راوی بهعنوان طریق، با نقش راوی بهعنوان سند صاحب کتاب تا معصوم، متفاوت است. اگر این دیدگاه را بپذیریم، صدها روایت، حتّی بر اساس دیدگاه متأخّران، وارد حیطه اعتبار میشود. اگر «روضة المتقین»، جلد چهارده را با کلیدواژه «مشایخ الإجازة» جستوجو کنید، نزدیک به هشتاد مورد را مییابید. مرحوم مجلسی اوّل اصرار دارد که وقوع سهلبنزیاد یا کسانی مانند ایشان در طریق روایت، بهعنوان مشایخ اجازه است و در طریق به کتاب و... واقع شده است که ضعفش، به اعتبار سند و روایت ضرر نمیزند. این، دقیقاً مطابق با دیدگاه متقدّمان است.
خلاصه بحث
تحلیل و طراحی سیستمهای خبره و هوشمند برای اعتبارسنجی احادیث بعنوان ثقل اصغر کتاب مبین، که قابلیتهای پویا و قابل انعطاف با افق تفکّرات فقهاء عالم اسلام با سلائق مختلف استنباط را داشته باشد از اهداف اندیشمندان علم رجال و حدیث میباشد و اجراء نسخه دوم نرمافزار «درایة النور» بلطف خدا به سرانجام رسید، و این امر قدم کوچکی است در راستای تهیه موسوعه سندی دقیق و سریع و فراگیر، که کار تسهیل و تدقیق و تسریع اجراء تحقیق و پژوهش در مراحل فوق الذکر را ساماندهی کند و مطابق با ایدههای علماء رجال و بزرگان فنّ به انجام رساند.
پینوشتها: