مسیری که برای کشف معطوف و معطوف علیه طی شد، راهی برخاسته از دل متون عربی بود. برای پیدا کردن معطوف و معطوف علیه، به قوانینی بیش از آنچه در کتب عربی معمول می باشد، نیاز است. از همین رو، تلاش بر آن بود تا با بررسی متون متعدد، قوانینی استقرایی از دل جملات عربی به دست آید.
در بحث عطف، سه رکن وجود دارد:
1.حرف عطف: حروفی که میتوانند عاطف باشند، محدود هستند. در نتیجه، تشخیص آنها نیازی به قاعده ندارد و در یک بانک کوچک قابل جمعآوری هستند.
2.معطوف: کلمه یا عبارتی را که پس از حرف عطف میآید، معطوف میگویند. تشخیص ابتدای معطوف مشکل نیست؛ چرا که شروع معطوف بلافاصله پس از حرف عطف است؛ اما پیدا کردن پایان آن نیازمند دقت و قاعدهنگاری است.
3.معطوف علیه: کلمه یا عبارتی که معطوف به آن عطف میشود. پیدا کردن آغاز و پایان معطوف علیه، سخت و نیازمند قاعدهنگاری است.
نتیجه آنکه در بحث عطف، قاعدهنگاریها تنها متمرکز بر کشف انتهای معطوف و ابتدا و انتهای معطوف علیه خواهد بود.
آنچه در این مقاله پیگرفته میشود، عطف با حرف واو است. بنابراین، اگر در جایی از متن سخن از حرف عطف آمد، منظور چیزی جز همان حرف «و» نیست. ان شاء الله در مجالی دیگر، به بررسی سایر حروف عطف خواهیم پرداخت.
بررسی انواع واو
در زبان عربی حرف واو برای مقاصد مختلفی استفاده میشود. در یک تقسیمبندی، انواع واو را میتوان چنین برشمرد:
- عطف: این واو همانطور که گفته شد، کلمه یا عبارت پس از خود را به قبل از آن عطف میکند، مانند این آیه شریف: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعین».
- قسم: این واو پیش از کلمهای میآید که قرار است به آن قسم خورده شود. در واقع، همین «واو» معنای قسم را به کلام اضافه میکند، مانند این آیه شریف: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحیهاَ».
- حالیه: این واو نشان دهنده این معنا است که جمله پس از آن، نقش و معنای حالیت دارد، مانند آیه شریف: «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون». همیشه بعد از این واو، جمله میآید. پس نمیتواند بعد از آن یک کلمه مفرد بهتنهایی قرار گیرد.
- استینافیه: آمدن این واو به این معنا است که کلام پس از «واو»، هیچ ربط لفظی به قبل از آن ندارد. در واقع، نشان دهنده آغاز یک جمله جدید است، مانند این آیه شریف: «لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ».
- معیت: این واو تنها بر سر فعل مضارع آمده و آن را منصوب میکند. البته عامل نصب فعل مضارع، حرف« انْ» است که ظاهر نشده است، مانند این مثال: «لم یامر بالصدقِ و یکذبَ». این «واو» تنها در چند نوع جمله میتواند ظاهر شود. این جملات عبارتاند از: جمله امر، نهی، نفی، تمنی و استفهام.
قواعدی که برای واو تحقیق شده است، در دو حوزه دستهبندی میشوند: دسته اول، قواعدی که واو عطف را از میان دیگر اقسام متمایز کند و دسته دوم، قواعدی که معطوف و معطوف علیه را در عطف با واو مشخص سازد.
در ادامه، به برخی از قواعد در این دو حوزه اشاره میکنیم.
کشف واو عاطفه
برخی از قواعدی را که برای تمیز واو عاطفه از سایر اقسام واو تحقیق شده است، در ادامه بیان میکنیم. قواعدی که ذکر میشود، مربوط به واوهایی است که عاطفه نیستند. پس هر جا واوی در این قواعد گنجید، از حوزه بررسی واو عاطفه خارج است.
- واو + هو / هی: این واو در اغلب موارد، واو حالیه است. شاید دلیل عاطفه نبودن واو این باشد که اگر عطف میبود، دلیلی برای تکرار ضمیر وجود نداشت، مانند این مثال: «بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون».
- ایاک + واو: استفاده واو بعد از «ایاک» و تمام اشتقاقهای آن، به جهت تحذیر است. به همین دلیل، معمولاً واو بعد از «ایاک» را عطف نمیگیرند، مانند: «یَا بُنَیَّ، إِیَّاکَ و َکَثْرَةَ الضَّحِکِ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الضَّحِکِ تَتْرُکُ الْعَبْدَ حَقِیراً یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
- قال + واو: اگر واوی بعد از فعل «قال» و یا دیگر صیغههای این فعل قرار بگیرد، در اغلب موارد عاطفه نخواهد بود؛ چرا که پس از «قال» جملهای میآید که ربطی به پیش از آن ندارد و به جهت مفهومی و نقشی، از قبل خود مستقل است، مانند: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین».
- واو + کیف: زمانی که واو پیش از واژه «کیف» بیاید، واو عطف نخواهد بود. در این حالت، واو نشان دهنده آغاز جملهای جدید است. در واقع واو، استینافیه است؛ نه عطفی، مانند این مثال: «هُوَ یُطِیعُ الشَّیْطَانَ فَقُلْتُ لَهُ وَ کَیْفَ یُطِیعُ الشَّیْطَانَ».
- واو + الذی: واوی که پیش از واژه «الذی» و دیگر اسامی موصول میآید، چند حالت متداول دارد. چند حالت اصلیای که واو میتواند داشته باشد، عاطفه، حالیه و استینافیه است. دو شرط برای عاطفه بودن واو لازم است: اول آنکه بین دو اسم موصول بیش از بیست کلمه فاصله نباشد و دوم اینکه هر دو اسم موصول از یک جنس و صیغه باشند. اگر این دو شرط مهیا باشد، در بیشتر موارد، واو عاطفه است و با فقدان هر یک از شروط، واو عاطفه نخواهد بود. مثال برای واو عاطفه: «ان الذی لا یجوز إسقاطه کما فی العقود الجایزة فهو لکونه حکما شرعیا، و الذی یجوز إسقاطه». مثال برای واو غیر عاطفه: «إِنَّ صَاحِبَ النِّعْمَةِ فِی الدُّنْیَا إِذَا سَأَلَ فَأُعْطِیَ غَیْرَ الَّذِی سَأَلَ، وَ صَغُرَتِ النِّعْمَةُ فِی عَیْنِهِ، فَلَا یَمْتَنِعْ مِنْ شَیْءٍ أُعْطِیَ، وَ إِذَا کَثُرَتِ النِّعَمُ کَانَ الْمُسْلِمُ مِنْ ذَلِکَ عَلَى خَطَرٍ، لِلْحُقُوقِ وَ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِ». دلیل عطف نبودن، آن است که بین دو اسم موصول بیش از بیست کلمه فاصله است.
- الا + و: در این مثال، چه کلمه پیش از «واو»، «اَلا» باشد و چه «اِلّا»، «واو» بعد از آن عاطفه نخواهد بود. مثالی برای هر دو نوع: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ» و «مَا خَلَقَ اللَّهُ حَلَالًا وَ لَا حَرَاماً إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ کَحَدِّ الدَّارِ».
- بلی + و: وقتی پیش از واو کلمه «بلی» بیاید، واو عاطفه نخواهد بود، مانند این مثال: «أَمْ یَحْسَبُونَ أَنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ».
- و + لکن: در این دسته از موارد، واو عاطفه نیست و برای آن، دو احتمال وجود دارد: یکی اینکه واو جزو کلمه «لکن» باشد و هر دو با هم یک کلمه عاطفه را تشکیل دهند و دیگر اینکه واو جدای از «لکن» باشد؛ اما غیر عاطفه. مثالی برای واو پیش از لکن: «قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَیِنَّ قَلْبِی».
- و + و: دومین واو، همیشه واو قسم است. مثال: «أَنَّهُ یَأْمُرُهُ بِالْکَفِّ عَنِّی وَ وَ اللَّهِ مَا قُلْتُ لَهُ کَمْ لَهُ عَلَی».
- و: اگر واوی در هیچ یک از قواعدی که برای واو عطف تحقیق شده است نگنجید، غیر عاطفه است. این دسته از قواعد، در ادامه بیان میشوند.
کشف معطوف و معطوف علیه
در کشف قواعد عطف، ابتدا باید حرف عطف را به عنوان محور قاعده در نظر گرفت. سپس برای پیدا کردن پایان معطوف و ابتدا و انتهای معطوف علیهِ قاعده تحقیق کرد.
قواعدی که برای کشف معطوف و معطوف علیه استفاده میشود، تماماً استقرایی هستند. در نتیجه، نمیتوان در ابتدای کار مطمین بود که چه تعداد قاعده برای کشف کامل قواعد بحث عطف نیاز است.
توجه به یک نکته در این مجال مهم مینماید و آن اینکه قواعدی که برای شناسایی معطوف و معطوف علیه تحقیق شده است، در برخی موارد همپوشانی دارند؛ به این معنا که گاهی دو قاعده در یک مثال مشخص قابل اجرا هستند.
در ادامه، چند قاعده که محدوده معطوف و معطوف علیه را مشخص میکند، آورده میشود:
قاعده شماره 1:
این قاعده، به دنبال کشف انتهای معطوف و ابتدا و انتهای معطوف علیه در شرایطی خاص است. در این قاعده، اولین قدم آن است که چینش کلمات بعد و قبل واو را نگاه کنیم. اگر تا فاصله ده کلمه بعد از حرف عطف، با ده کلمه قبل از آن، توازن چینشی وجود داشته باشد، چینش کلمات متوازن عطف به مشابه خودشان پیش از حرف عطف هستند. منظور از توازن چینشی، ترتیب قرار گرفتن اسم و فعل و حرف در کنار هم است. نمونهای از این توازن در تصویر شماره 1 نشان داده شده است:
در مثالی که گذشت، مجموعه کلماتی که در طرف چپ حرف عطف آمدهاند عطف به کلماتی هستند که در طرف راست حرف عطف وجود دارند. ترتیب این توازن در عطف را میتوان در این مثال مشاهده کرد:
«مَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّیَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا».
«F1-F3-F1-F1-F3-F2-F1-F1-F2-F1|F1-F3-F1-F1-F3-F2-F1-F1-F2-F1»
توازن چینشی کلمات مثال بالا، به این شکل تعریف میشود: (اسم=F1، فعل=F2، حرف=F3)
وجود چند شرط، برای صحت این قاعده نیاز است:
اول اینکه بین این ده کلمه حرف عطف دیگری وجود نداشته باشد. اگر به حرف عطفی برخوردیم، توازن چینشی را تا همانجا بررسی میکنیم.
«اَلْبَنِینَ وَ اَلْقَنَاطِیرِ اَلْمُقَنْطَرَةِ مِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ وَ اَلْخَیْلِ اَلْمُسَوَّمَةِ وَ اَلْأَنْعَامِ».
«F1-F3-F3-F1-F1-F1-F3-F3-F1-F3|F1-F3-F3-F1-F1-F1-F3-F3-F1-F3»
در این مثال، اگرچه توازن چینشی در تمام ده کلمه قبل و بعد از حرف عطف وجود دارد، اما به دلیل وجود یک حرف عطف دیگر پس از حرف عطف اصلی، تمام ده کلمه پس از آن، عطف به ما قبل نیست.
دوم اینکه اگر در میان ده کلمه بعد از حرف عطف تنها مثلا هفت کلمه بعد از حرف عطف با هفت کلمه قبل آن توازن داشتند، تنها همین کلمات را عطف به هم میدانیم. رابطه عطفی تنها تا جایی است که توازن وجود داشته باشد.
«عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا».
«F3-F1-F3-F1-F3-F2-F1-F1-F2-F3|F1-F3-F2-F1-F1-F2-F3-F3-F1-F3»
با رعایت تمام شروطی که گذشت، قاعده تشخیص معطوف و معطوف علیه را میتوان چنین نوشت:
دقت این قاعده نسبت به تعداد کلمات متوازنی که در پیش و پس حرف عطف وجود دارد، متفاوت است. هر چه تعداد این کلمات متوازن بیشتر باشد و به عدد ده نزدیکتر، دقت و صحت این قاعده بیشتر میشود و هر قدر که تعداد کلمات متوازن کمتر میشود، از درصد صحت این قاعده نیز کاسته میشود.
قاعده شماره 2:
این قاعده، تنها ابتدای معطوف علیه را مشخص میکند. در واقع، به ما نشان میدهد که کلمه یا کلمات پس از حرف عطف، به کدام نقطه قبل از خود عطف شدهاند؛ اما پایان معطوف و معطوف علیه را به ما نشان نمیدهد.
اگر در عبارتی پس از حرف عطف کلمه «إما» یا «أما» بیاید، باید پیش از حرف عطف را جستجو کرد. در صورتی که پیش از حرف عطف تا فاصله سی کلمه، لفظ «إما» یا «أما» تکرار شده بود، «اما»ی دوم عطف به اولی است.
«إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ إِمَّا دَاعِیَ اللَّهِ فَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لَهُ وَ إِمَّا رِزْقَ اللَّه».
در این قاعده باید توجه داشت که هیچگاه نمیتوان «إما» را عطف به «أما» دانست؛ بلکه هر کدام از این دو، عطف به مانند خودشان هستند.
قاعده شماره 3:
واو بین اعداد، عاطفه است. هرگاه دو طرف حرف عطف، عدد قرار گرفت، این واو عاطفه بوده و عدد بعد از خود را به پیش از خود عطف میکند.
نمونه این عطف را در این مثال میبینید:
«ضُرِبَ هُوَ خَمْسَةً وَ عِشْرِینَ سَوْطاً».
قاعده شماره 4:
اگر حرف عطف پیش از واژههای «نِعْمَ» و «بِیْسَ» قرار بگیرد میتواند عاطفه باشد، در صورتی که یکی از دو شرطی را که در ادامه میآید، داشته باشد. اول اینکه تا ده کلمه قبل از آن، واژههای «نِعْمَ» و «بِیْسَ» آمده باشد. دوم اینکه تا پنج کلمه پیش از واو، فعلی از ریشه «حَسَبَ» باشد.
به عنوان پیشنیاز این قاعده باید بتوان «نِعْمَ» را از «نِعَم» تشخیص داد. مثال این قاعده:
«فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ نِعْمَ الْأَبُ أَبُوکَ إِبْرَاهِیمُ وَ نِعْمَ الْأَخُ أَخُوکَ عَلِیٌّ ».
«هُوَ حَسْبُنَا فِی کُلِّ أُمُورِنَا وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ».
قاعده شماره 5:
اگر جایی پس از حرف عطف، فعل قرار بگیرد و پیش از حرف عطف نیز تا فاصله پنج کلمه، فعل دیگری با همان صیغه باشد،
فعل پس از واو، عطف به فعل پیش از حرف عطف است. گفتنی است که یکسان بودن صیغه فعلها مهم است و اینکه هر فعل مجرد است یا مزید و از چه بابی، اهمیتی ندارد. مثال این قاعده:
«أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْض».
قاعده شماره 6:
اگر واو در جایی قرار گرفت که دو طرفش اسم عَلَم بود، کلمه بعد از واو، عطف به پیش از آن است.
مثال: «لَقَدْ آتَیْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقین».
قاعده شماره 7:
اگر بعد از واو، «إنّ»، «أنّ» یا «أنْ» بیاید، باید تا بیست کلمه قبل از آن را جستجو کرد؛ اگر همان «إنّ»، «أنّ» یا «أنْ» تکرار شده بود، ما بعد حرف واو، عطف به «إنّ»، «أنّ» یا «أنْ» قبل از حرف عطف است. اگر چند «إنّ»، «أنّ» یا «إنْ» پیدا کرد، باید به نزدیکترین عطف شود.
مثال: «قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلین».
مثال: «فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ».
نکتهای که باید به آن توجه داشت، این است که «إنّ» یا «أنّ» نمیتواند به «أنْ» عطف شود و برعکس.
سخن آخر
بیشک، معطوف یکی از پر استعمالترین برچسبهای نحوی به شمار میآید. آنچه در این مجال بدان اشاره شد، تنها گوشهای از قواعد به دست آمده برای کشف معطوف و معطوف علیه بود. اشاره به باقی قواعد تحقیقشده، از حوصله این نوشتار خارج است و فضایی دیگر و زمانی جز این را طلب میکند.