فرهنگ و هویت در جامعه شبکه ای از نگاه مانوئل کاستلز

پنج شنبه, 27 اسفند 1383 ساعت 14:59
    نویسنده: دکتر محمد مدد پور*
این مورد را ارزیابی کنید
(5 رای‌ها)

مقدمه

انقلاب فنّاورانه ای که بنا بر تقدیر فنّاوری و انکشاف گشتلی وجود در عرف مارتین هیدگر در حوزه فنّاوری اطلاعات روی داده است، کم و بیش تأثیر خود را در تمامی جنبه های زندگی از مرزهای سیاست و اقتصاد گرفته تا قلمرو فرهنگ و علوم و حتی سبک زندگی و خلقیات انسان ها بر جای گذاشته است.(1)

پیش روی ما جهانی خواهد بود با قواعد و ویژگی های جدید، اما از سنخ همان دنیای فنی که تنفس در آن، نگاهی جدید به عالم را می طلبد. این نگاه به طور قطع می تواند خطرات احتمالی بسط فنّاوری ارتباطات و اطلاعات را تعدیل کند و در نهایت، جامعه را در مسیر مناسب قرار دهد.

اکنون اقتصادهای سراسر عالم در هم تنیده شده اند، مدیریت ها انعطاف پذیرتر و تمرکززدایی شده، روابط داخلی و خارجی شرکت ها شبکه ای گردیده، روابط کاری متنوع تر گشته و سمت و سویی فرد گرایانه پیدا کرده اند، زنان بیش از هر موقع وارد بازارکار گشته اند و پر قوت تر از همیشه خواهان حقوقی برابر با مردان یا عدم تبعیض گشته اند، محیط زیست و دغدغه نگهداری آن بیش از هر زمان دیگر چالش برانگیز شده و آرایش نیروهای سیاسی جدیدی را به میدان آورده است.

در این میانه پر آشوب، فرهنگ مجازِی(2) واقعی که از نظام رسانه ای فراگیر، به هم پیوسته و متنوع به وجود آمده، دست به دگرگونی در بنیان های مادی زندگی، فضا و مکان زده است. در جهانی با این همه تلاطم که این گونه دستخوش تغییرات و تحولات مهار نشدنی گشته، مردم از نو حول محور هویت های بنیادین از قبیل هویت های دینی، قومی ملّی گردهم آمده اند.

اما اینک در حال ورود به جامعه ای جدید هستیم؛ جامعه ای شبکه ای با محتوا و ساختاری کاملاً متفاوت از آنچه تاکنون در آن می زیسته ایم؛ جامعه هایی که به نحو روزافزونی پیرامون تقابل دو قطبی میان شبکه و خویش شکل می گیرد. این گونه است که جهان در یکی از مقاطع نادر تاریخی خود قرار گرفته است؛ مقطعی که به تعبیر کاستلز وجه مشخصه آن دگرگونی فرهنگ مادی ما توسط آثار یک نمونه فنّاوری جدید است که بر محور فنّاوری های اطلاعاتی سازمان یافته است. نگاهی دقیق و منتقدانه به ابعاد و زوایای تاریک و پوشیده این دنیای جدید، نه یک کنجکاوی ذهنی و تصنعی بلکه یک دغدغه همیشگی است که در جهان نو، ما، فرهنگ و جامعه در کجا قرار خواهد گرفت.

چیستی جامعه شبکه ای

جامعه شبکه ای، محصول جهانی شدن ارتباطات و اطلاعات است و با نگرشی دقیق تر ادامه همان راهی است که غرب در مسیر مدرنیته پیموده است؛ همان جایی که «گیدنز» از آن به عنوان «مدرنیته تشدید یافته» یاد کرده است. پس ریشه های جامعه شبکه ای را باید در ریشه های مدرنیته و آرمان ها و آرزوهای روشنگری جستجو کرد.

جهانی شدن

در طلیعه جهانی شدن، متفکران و اندیشمندان جهان با افق جامعه ای روبه رو شدند که تفاوت چشمگیری با نمونه پیشین خود داشت. به تعبیر »مالکوم واتزر» جهانی شدن فرآیند اجتماعی است که در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است، از بین می رود و مردم به طور فزاینده ای از کاهش این قید و بندها آگاه می شوند؛ به بیان دیگر، جهانی شدن، گلادیاتوری نرم افزاری است که فتح حصارها و برج و باروهای فرهنگی و هویتی را هدف مبارزه و چالش خود قرار داده است.

استراتژی های این گلادیاتور برای پیروزی در این نبرد، عبارت است از:

کم رنگ شدن قید و بندهای جغرافیایی و ایدئولوژیکی که بر روابط فرهنگی و سیاسی جوامع بشری سایه افکنده، از بین رفتن تقدّم و تأخر تاریخی، متنوع شدن سبک های زندگی، تضعیف و تخریب عوامل و منابع سنتی هویت، فرو ریختن فضاهای انحصاری و از بین بردن مصونیت فرهنگی، کوچک شدن جهانی، در هم تنیدن زمان و مکان، همسان سازی ساختاری و نهادی جوامع مختلف جهان، تبدیل جامعه به زنجیره ای از شبکه های اجتماعی - فضایی همپوش و متقاطع، سامان دهی کنش ها و واکنش های از راه دور و با فاصله، وارد کردن «دگرهای غائب» به عرصه مناسبات و روابط جهانی، تضعیف و تقلیل نقش دولت - ملت و رها ساختن امر اجتماعی از سیطره دولت، فرسایش و نفوذپذیر شدن مرزهای ملّی، تعریف حوزه های عمومی پراکنده، ایجاد انجمن ها، احزاب و گروه های تروریست و مخالف مجازی. (هلد و پراتون، 1381، ص 30)

جامعه شبکه ای

از میان این مدرنیته تشدید یافته و روند جهانی شدن که چند دهه در حال رخ نمایاندن است، جامعه شبکه ای در حال ظهور می باشد. در بین صاحب نظران و اندیشمندان جهان، »مانوئل کاستلز» بهترین تلاش را برای روشن نمودن زوایای تاریک و پوشیده جامعه شبکه ای انجام داده است.

وی ریشه به وجود آمدن جهان نو را در تلاقی سه فرایند تاریخی در اواخر دهه 1960 م و نیمه دهه 1970 م جستجو می کند:

  1. انقلاب تکنولوژی اطلاعات؛
  2. بحران های اقتصادی سرمایه داری و دولت سالاری و تجدید ساختار متعاقب آن؛
  3. شکوفایی جنبش های اجتماعی فرهنگی، همچون: آزادی خواهی، حقوق بشر، فمینیسم و طرفداری از محیط زیست.

به عقیده وی تعامل میان این فرایندها، یک ساختار نوین اجتماعی مسلط؛ یعنی جامعه شبکه ای، یک اقتصاد؛ نوین یعنی اقتصاد اطلاعاتی - جهانی و یک فرهنگ نوین؛ یعنی فرهنگ مجازِ واقعی را به عرصه وجود آورده است. منطق نهفته در این اقتصاد، جامعه و فرهنگ، زیر بنای کنش و نهادهای اجتماعی در سراسر جهانی به هم پیوسته خواهد بود. (کاستلز، (ج) 1380، ص 417)

در جامعه شبکه ای پیش رو، افراد و جوامع در درون قالب های تازه، هویت های تازه ای می گیرند و در این میان، تعاریف تازه ای از انسان عرضه می شود و در عین حال خود این شبکه تحت تأثیر قوای محرّکه داخلی دستخوش تغییرات دائمی و در نتیجه، ایجاد الگوهای جدید زیست و حیات در نقاط مختلف می شود.

در این جامعه نو که در حال رخ نمودن است، شاهد دگرگونی ساختاری در تولید، قدرت و نیز روابط اجتماعی می باشیم. این دگرگونی ها به تغییر بنیادین مشابهی در شکل های اجتماعی مکان و زمان، به ظهور فرهنگ جدید منجر می شود.

البته کاستلز متذکر می شود که نام بردن از یک جامعه اطلاعاتی یک شکل، که تلویحاً به معنای همگونی جهانی شکل های اجتماعی همه بخش های این نظام نوین است، چندان واقع به نظر نمی رسد؛ به عبارتی دیگر، تنوّع فرهنگی و کثرت نهادهای جوامع متکی به اطلاعات علی رغم همگونی های بسیار مشابه، همچنان وجود خواهند داشت. بدین ترتیب، یگانه بودن ژاپن یا متفاوت بودن اسپانیا در حرکت دوباره به سوی نو سازی جهانی که این بار از طریق سرعت گسترش رایانه در این کشورها اندازه گیری می شود، در فرایند از میان بردن تفاوت های فرهنگی رنگ نمی بازد.

به تعبیر کاستلز، چین یا برزیل نیز با ادامه مسیر کنونی توسعه سریع خود، هویت یگانه خویش را در دیگ جهان گستر و همسان ساز سرمایه داری متکی بر اطلاعات از دست نمی دهند.

ویژگی های جامعه شبکه ای

کاستلز برای جامعه شبکه ای در آغاز هزاره سوم ویژگی های زیر را بر شمرده است:

1. اقتصاد اطلاعاتی: که در آن بهره وری و رقابت میان شرکت ها و بنگاه های تجاری، مناطق و حوزه های اقتصادی کشورها، بیش از هر زمان دیگر به معرفت، دانش، اطلاعات و فنّاوری لازم برای پردازش این اطلاعات از جمله فنّاوری مدیریت و مدیریت فنّاوری متکی شده است.

2. اقتصاد جهانی: خصلت این اقتصاد چنان است که بخش ها، بازارها و افراد غنی را به یکدیگر متصل می سازد و در یک چرخه تولید سود به همکاری وا می دارد و بخش ها و بازارها و افراد فاقد امکانات را از محدوده عملکردهای سودآور خود طرد می سازد.

3. فعالیت های شبکه ای: این فعالیت ها نوع تازه ای از سازمان و تشکیلات است که مشخصه فعالیت اقتصاد جهانی به شمار می آید.

4. تحوّل در چگونگی انجام کار و ساختار اشتغال: بر این اساس، کارمندان و کارگران بر خلاف گذشته قراردادهای استخدام مادام العمر امضاء نمی کنند؛ بلکه شیوه های خود اشتغالی، کار پاره وقت و اشتغال برای یک دوره موقت رواج یافته است. در عین حال، نگرانی افراد از آینده شغلی خود و احساس بی اعتمادی نسبت به آینده، رشد پیدا کرده است.

5. ظهور قطب های متقابل: فرآیند جهانی شدن و شبکه ای شدن فعالیت های اقتصادی موجب قوت بخشیدن به تلاش های فردی و تضعیف نهادهای اجتماعی نظیر اتحادیه های کارگری و یا دولت رفاه می شود. این تحولات به نوبه خود تقابل میان آنان که به اطلاعات دسترسی دارند و از توانایی بهره مندی از آن برخوردارند و کسانی را که در چنین موقعیتی قرار ندارد، افزایش می دهد. به قول »مارتین تین هولتز»، رئیس نیویورک تایمز دیجیتال، باید اینترنت را در آغوش گرفت؛ زیرا برای حذف نشدن باید به قواعد بازی جدید مسلح شد.

6. فرهنگ واقعیتِ مجازی: فرهنگ عصر اطلاعات در چارچوب انتقال نمادها به وسیله واسطه های الکترونیک شکل می گیرد. این فضای مجازی حاوی اطلاعات متعدد و متنوع به صورت بخشی از واقعیت اجتماعی عصر جدید در می آید و فضای اصلی تعامل های معرفتی را کم و بیش در اختیار می گیرد.

7. سیاست بر بال رسانه: در فضای مسلط فرهنگی متکی به واقعیت مجازی، بازیگران سیاسی به منظور بقاء و حضور در صحنه و تأثیر بر به روند تحولات، ناگزیرند که از رسانه های حاصل از نمادهای الکترونیک و به خصوص تلویزیون، به صورت تمام عیار بهره برداری کنند.

8. زمان بی زمان و فضای جریان ها: انتقال آنی اطلاعات، داده ها و سرمایه ها و امکان ارتباط هم زمان میان افراد در نقاط مختلف، عملاً فواصل زمانی را از میان برداشته و نظم طبیعی دوران قدیم یا چارچوب های مکانیکی جهانی صنعتی را به کلی دگرگون ساخته است. (کاستلز، )الف( 1380، ص 16)

فرهنگ در جامعه شبکه ای

اقتصاد صنعتی صرفاً به استفاده از منابع جدید انرژی برای تولید متکی نبوده، به ظهور فرهنگ صنعتی نیز وابسته است که ویژگی آن تقسیم کار جدید اجتماعی و فنی است و اقتصاد شبکه هم نیازمند و ایجاد کننده فرهنگ و نهادهای مختص خود می باشد. باید توجه داشت که این فرهنگ، یک دست و بدون تفاوت نخواهد بود؛ بلکه مشخصه توسعه اقتصاد اطلاعاتی - جهانی همانا پدیدار شدن آن در زمینه های فرهنگی - ملّی بسیار متفاوت خواهد بود و در آمریکای شمالی، در اروپای غربی، ژاپن، حلقه چین، روسیه و آمریکای لاتین و سایر کشورها تأثیر می گذارد و به ایجاد مبنایی چند فرهنگی منجر می شود.

در این جامعه نو ظهور، قلمرو فرهنگی دستخوش تحولات شگرفی می شود و در این قلمرو، الگوهای مشابه شبکه ای شدن، انعطاف پذیری و ارتباطات نمادین زودگذر، بر محور یک نظام منسجم رسانه ای الکترونیکی، و به طور مشخص اینترنت، به وجود می آید.

تجلّیات فرهنگی از همه نوع، به طور فزاینده ای به وسیله این فضای الکترونیکی شکل می گیرد و رسانه های جدید، رسانه هایی یک طرفه و غیر متمایز توسط تعدادی کانال محدود نخواهند بود.

رسانه ها به طور شگفت انگیزی از یکدیگر متمایز خواهند بود و پیغام ها و برنامه های هدفداری را برای بخش های متنوع مخاطبان و خلق و خوهای گوناگون می فرستند. برقرار کننده ارتباط میان رسانه های مختلف از جمله: تلویزیون های شبکه ای، تلویزیون های کابلی، تلویزیون های ماهواره ای، ویدئو، رادیو و اینترنت خواهد بود. مجموعه این وسایل با یکدیگر در یک سیستم مولتی مدیا که صدها کانال ارتباطی متعامل را خلق می کنند، گرد هم جمع می آیند و توده جمعی را به مخاطبان متعامل تبدیل می کنند. (کاستلز (ج)، ص 11)

به تعبیر کاستلز ما در دهکده جهانی آن گونه که «مک لوهان» بدان اشاره نموده بود، زندگی نمی کنیم؛ بلکه در کلبه هایی فرا خور هر منطقه زندگی می کنیم که در سطحی جهانی تولید و در محدوده محلی توزیع شده اند. دهکده «مک لوهان» دنیای ارتباط یک سویه بود، نه ارتباط متقابل. جهان وی امتداد منطق صنعتی و تولید انبوه در قلمرو نهادها بود و هنوز نیز هست؛ ولی به نظر کاستلز این جهان به رغم نبوغ «مک لوهان» چندان توفیقی در بیان فرهنگ عصر اطلاعات ندارد. (کاستلز )الف(، ص 397)

در این نظام جدید، به دلیل فراگیر بودن و انعطاف پذیری این سیستم مبادله نمادین، اغلب تجلّیات فرهنگی حضور خواهند داشت و در خلق آنچه که کاستلز از آن به عنوان فرهنگ مجاز واقعی نام می برد، سهیم می شوند.

محیطهای نمادین ما به وسیله این فرامتن های (Hypertext) انعطاف پذیر و فراگیر که هر روزه با آن سرو کار خواهیم داشت، خلق می شود. مجاز بودن این متن در حقیقت، بُعد اساسی واقعیت ما خواهد بود.

به عقیده وی، نبردهای فرهنگی، نبردهای قدرت در عصر اطلاعات هستند. این نبردها عمدتاً در رسانه ها و یا از طریق آنها صورت می گیرد؛ اما رسانه ها صاحب قدرت نیستند. قدرت، به مثابه توانایی تحمیل رفتار، در شبکه های مبادله اطلاعات و به کارگیری ماهرانه نمادها نهفته است که کنشگران اجتماعی، نهادها و جنبش های فرهنگی را از طریق نمادها، سخنگویان و تقویت کنندگان فکری به هم مرتبط می سازند.

هویت در جامعه شبکه ای

«هویت»، سرچشمه معنا و تجربه برای افراد یک جامعه می باشد. همان طور که «کالهن» می نویسد، هیچ مردم بی نامی را نمی شناسیم و هیچ زبان و فرهنگی را سراغ نداریم که میان خود و دیگری، ما و آنها تمایزی برقرار نسازد. در حقیقت، شناسایی خویشتن هر فرد در یک روند طولانی مدت با تمایزیابی از دیگران شکل می گیرد؛ قوّمیت ما و قوّمیت آنها، دین ما و دین آنها، سرزمین ما و سرزمین آنها. کاستلز هویت را فرایند معناسازی بر اساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه به هم پیوسته ای از ویژگی های فرهنگی که بر منابع معنایی دیگر اولویت داده می شود، تعریف کرده است. (کاستلز )ب( 1380، ص 22) ایرانی، ترک، مسلمان، سفید پوست همه و همه گونه هایی از هویت ما را شکل می دهند که بعضاً با هم در تعارض اند؛ ولی در کنار هم زیست می کنند.

البته باید به تمایز هویت از نقش اجتماعی نیز توجه نمود. نقش های اجتماعی، بر اساس هنجارهایی تعریف می شوند که توسط نهادها و سازمان های اجتماعی ساخته می شوند؛ اما هویت، منبع معنا برای خود کنشگران می باشد. ممکن است هویت افراد، ناشی از نهادهای مسلط جامعه نیز باشد؛ ولی در این صورت نیز وقتی هویت فرد را به شمار خواهند گرفت که توسط افراد، درونی شود و معنای آن را بر محور این درونی سازی بیافرینند.

هویت در دنیای جدید

بسیاری از جوامع انسانی که از یک سو، سخت به نظام معرفتی سنّتی خویش دل بسته اند و از سوی دیگر، خود را در تقریر متن این فرا گفتمانِ جهانی شدن، بدون نقش یافته اند، بر اساس یک عادت خو گرفته، چنین پدیده هایی را به مثابه یک تهدید نسبت به امنیت «هستی شناختی» خویش تعریف و تصویر می کنند. طبعاً امنیت هستی شناختی، نشان از یک نیاز فردی دارد؛ نیاز به اطمینان از تداوم هویت خود و دوام محیطهای اجتماعی و مادی کنش در اطراف خود. با طلیعه «جهانی شدن»، نظم اجتماعی و محیطی جامعه، با تغییر و تحولات ژرف و گسترده ای مواجه شده و آشنایی های عادی شده مردم، مورد هجمه متغیرهای ناشناخته بسیاری قرار گرفته است.

دنیای جدید، در فرایند هویت سازی، «فرد» را جایگزین «دولت» کرده و مراجعه اجتماعی را متعدد و متنوع نموده است، هویت سازی سنتی را دشوار ساخته و تداوم «زمان» را از آن ستانده، «وحدت» موضوع را مخدوش کرده و احساسی از موقتی و متغیر بودن را بر ذهن انسان چیره گردانیده است. ضمن اینکه تردید و عدم قطعیت را به همه حوزه های زندگی فرهنگی و حتی حوزه شناخت علمی رسوخ داده و ترس و ناامنی فراگیری را به ارمغان آورده است. همچنان که قلمرو روابط زندگی اجتماعی را گسترش داده و دنیای اجتماعی افراد را بسیار بزرگ تر از گذشته ساخته و احساس کنترل ناپذیرتر شدن چنین دنیایی را در ضمیر یکایک آنان زنده کرده است. تبدیل، تغییرپذیری و سرعت به مهم ترین عوامل ویژگی بخش زندگی اجتماعی مدرن مبدّل شده و آشفتگی اجتماعی را به سطحی فراتر از دوره صنعتی برده است و این گونه اصحاب هویت های شفاف و مواضع سدید مستحکم را به هویت های تیره و تار و مواضع اختلاطی روبه رو کرده و قدیسان و پاک نهادان جاودانه و قدسی را به مرز فرو پاشی حریم ها کشانده است. افزون بر آنکه مریدان مرجع واحد و مطلق را به دنیای تکثر مرجع های اجتماعی برده و ساکنان دنیای محدود و ثابت و شفاف را با «دنیای دارای دگرگونی گیج کننده»، «جهان سیال، نفوذپذیر و غیر مشخص»، «دنیای عدم قطعیت و ابهام»، «عصر احتمال و تصادف»، «دنیای فاقد حد و مرز»، «دنیایی بزرگ و غیر قابل کنترل»، «دنیای تضادها، ابهامات و پیچیدگی ها» آشنا ساخته است و این همه، یعنی تهدید «امنیت هستی شناختی» انسان های دنیای جدید.

«گیدنز» درباره فرایند هویت سازی در مدرنیته اخیر معتقد است که هر چقدر سنت، پایه های خود را از دست می دهد و هر چه زندگی روزانه بیشتر بر اساس تعامل منطقی محلی و جهانی باز ساخته می شود، افراد، بیشتر مجبور می شوند تا از میان مجموعه متنوعی از سبک های زندگی، سبک خاصی را برگزینند؛ اما در جامعه شبکه ای پیش رو، جریان هویت یابی به چه نحو خواهد بود؟

کاستلز معتقد است که در عصر اطلاعات، دولت مدرن زیر تاراج شبکه های جهانی ثروت، قدرت و اطلاعات، قسمت بیشتر حاکمیت و استقلال خود را از کف خواهد داد و با افول دولت رفاه، میثاق تاریخی سرمایه و کار و دولت بر هم زده شده و بسیاری از سر پناه های تأمین اجتماعی از میان خواهد رفت و نهضت های کارگری با بین المللی شدن تولید و منابع مالی، از هم گسیخته و کلیساهای عمده که شکلی از دین دنیوی شده ای را دنبال می کنند و به دولت و یا بازار وابسته است، قسمت اعظم توانایی های خود را در ترغیب رفتارهای مردم از دست خواهند داد. در نتیجه، در چنین جامعه ای، آن نوع هویتی که توسط نهادهای غالب جامعه و به منظور گسترش سلطه شان بر کنشگران اجتماعی ایجاد می شود، کاملاً خشکیده می شود و زوال هویت های مشترک را که مترادف با از هم پاشیدگی جامعه به عنوان نظام معنادار اجتماعی خواهد بود، به همراه خواهد داشت.

برای آن دسته از کنشگران اجتماعی که از فردی شدن هویت ناشی از زندگی در شبکه های جهانی قدرت و ثروت طرد شده اند یا در برابر آن مقاومت کرده اند، اصلی ترین جایگزین بر ساختن معنا، جماعت های فرهنگی استوار بر بنیادهای دینی، ملّی و یا منطقه ای می باشد. این جماعت های فرهنگی، دارای ویژگی های خاصی نیز خواهند بود، از جمله اینکه به مثابه و پناهگاهی برای افراد تحت پوشش خود در مقابل روند رو به رشد جهانی شدن عمل خواهند کرد. در عین حال، جماعت های مذکور پیرامون مجموعه معینی از ارزش ها، سازمان یافته اند که به عنوان منبع الهامات هویت بخش برای اعضاء به شمار می روند. به عقیده کاستلز این جماعت ها به ندرت موفق می شوند که با یکدیگر مرتبط شوند؛ چرا که دلیل وجودی شان،تعریفی جزمی از «خودی» و «غیر خودی» می باشد.

شهروندان جهان، شامل افراد بی هویتی می شوند که هر چه بیشتر از حق انتخاب سیاسی و فرهنگی و اقتصادی محروم می شوند، دست به مقاومت خواهند زد و بیشتر جذب این گونه جماعت های هویت بخش می شوند.

در واقع، وقتی که جهان بزرگ تر از آن می شود که بتوان آن را کنترل کرد، کنشگران اجتماعی در صدد بر می آیند تا دوباره جهان را به حد و اندازه قابل دسترس خود تکه تکه کنند. وقتی شبکه ها، زمان و مکان را محو می سازند، مردم چاره ای نخواهند داشت که خود را به جاهایی متصل کنند و حافظه تاریخی خود را به یاری بخوانند. این واکنش های تدافعی از طریق بر ساختن نمادهای فرهنگی جدید از دل مواد و مصالح تاریخی، تبدیل به منابع جدید هویت و معنا می شوند.

جماعت های فرهنگی پدیدار شده، منجر به بسته شدن مرزهای جماعت می شود و بر خلاف جوامع مدنی تمایزیافته و متکثر، جماعت های فرهنگی تمایزیابی درونی ناچیزی دارند. در واقع، نیرو و توانایی آنها در تأمین پناهگاه، آرامش، قطعیت اطمینان و حمایت، دقیقاً ناشی از خصوصیت جماعت گرایانه آنها و مسئولیت جمعی آنهاست که برنامه های فردی را حذف می کنند.

به عقیده کاستلز این امکان وجود دارد که از دل این جماعت های فرهنگی، کارگزاران جمعی تغییر اجتماعی سر بر آورند و با استفاده از مواد و مصالح فرهنگی قابل دسترس، هویت جدیدی بسازند که موقعیت آنان را در جامعه از نو تعریف کرده و به آنان توانایی ظهور در برابر سلطه منافع جریان های جهانی سرمایه، قدرت و اطلاعات را اعطاء نماید.

به طور خلاصه، بر ضدّ چالش های اجتماعی الگوهای سلطه در جامعه شبکه ای عموماً شکل ساخت هویت های مستقل به خود می گیرد. این هویت ها با اصول سامانگر جامعه شبکه ای بیگانه اند. آنها وجود، باورها و میراث های خود را در مقابل پرستش فنّاوری، قدرت جریان ها و منطق بازار قرار می دهند.

ویژگی جنبش های اجتماعی و پروژه های فرهنگی ای که پیرامون هویت ها در عصر اطلاعات ساخته شده اند، آن است که این هویت ها از درون نهادهای جامعه مدنی سر بر نمی آورند. در عصر اطلاعات، منطق متداول شبکه های جهانی مسلط، چندان فرا گیر و با نفوذ است که تنها راه بیرون آمدن از زیر سلطه آنها بیرون رفتن از شبکه ها و بازسازی معنا بر اساس نظامی از ارزش ها و باورهای کاملاً متمایز است. (کاستلز (ج)، ص 434)

کاستلز، مشکل بنادین فرایندهای تغییر اجتماعی را که جامعه شبکه ای خود را مواجه با آن خواهد دید، آن می داند که این فرایندهای اجتماعی عمدتاً با نهادها و ارزش های جامعه بیگانه اند و ممکن است به جای بازسازی جامعه، آن را دچار پراکندگی کنند.

در جامعه جدید به جای نهادهای دگرگون شده، انجمن های محلی گوناگون خواهیم داشت و به جای طبقات اجتماعی شاهد ظهور قبیله ها خواهیم بود و به جای تعامل متعارض میان کارکردهای فضای جریان ها و معنای فضای مکان ها، شاهد سنگر گرفتن نخبگان جهانی مسلط در کاخ های غیر مادی خواهیم بود که از شبکه های ارتباطی و جریان های اطلاعات ساخته شده اند. (همان، ص 435)

پی نوشت ها:

منابع:

اطلاعات تکميلي

  • تاریخ انتشار نسخه چاپی: یکشنبه, 24 اسفند 1393
  • صفحه در فصلنامه: صفحه 60
  • شماره فصلنامه: فصلنامه شماره 9
بازدید 21085 بار
شما اينجا هستيد:خانه سایر مقالات فصلنامه شماره 09 (زمستان 1383) فرهنگ و هویت در جامعه شبکه ای از نگاه مانوئل کاستلز