◊ جناب آقای سمیعی با توجه به این که شما از بنیانگذاران مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی محسوب میشوید، لطفا در مورد پیشینه و خاطرات دوران شکلگیری این مرکز صحبت بفرمایید.
♦ نوشتن خاطرات، هم زیبا است و هم دشوار؛ از آن جهت زیبا است که به انسان فرصت میدهد تا گروه دیگری را به همراه خود به کنار پنجرهای که برای دیدن واقعیت داشته، ببرد و آنچه را بر او گذشته و احساس کرده، به دیگران هم نشان دهد. از این جهت، خاطره نوشتن شبیه درد دل کردن است. گویی گوینده رازهای پنهان خود را برای دیگران آشکار میکند. البته خاطره نوشتن، دشوار نیز هست؛ زیرا در خاطرات، گوینده تنها بازیگر میدان نیست و قطعاً آنچه اتفاق افتاده، از نگاه دیگر بازیگران متفاوت است. بنابراین، باید همواره نیمنگاهی هم به نقطه نظرات دیگران داشت؛ وگرنه تصویرِ ترسیمشده بسیار خودبینانه خواهد بود. به هر حال، بنده تلاش میکنم در این نوشته کمتر اسامی افراد را ذکر کنم تا در بیان افکار و نظرات آنان قصوری صورت نگیرد.
همواره تحولات مهم در دورههای خاصی که اتفاق میافتند، ناخواسته گروهی از افراد را بیش از دیگران درگیر میکنند. این گروه معمولاً بدون اینکه خود متوجه باشند، در لبه تیز تحولات قرار میگیرند و بعدها این تحولات بیش از دیگران به آنها منسوب میشود. البته کسی نمیداند کاری که میکند، واقعاً چه تأثیری در تاریخ خواهد گذاشت و این تحول چه امواج مثبت یا منفی را بر خواهد انگیخت. از این جهت، باید گفت همواره آیندگان برای تحلیل آنچه اتفاق افتاده، شانس بهتری دارند.
اگر اشتباه نکنم، در مهرماه سال 66 بود که در حیات مدرسه فیضیه، یکی از دوستان قدیمی خود را دیدم. قبل از اینکه طلبه بشویم، با هم در تهران در مدرسه نیکان درس میخواندیم. البته دوستم دو سال از من بزرگتر بود؛ ولی برادر او با من همکلاس بود و من بیشتر از طریق برادرش با او آشنا بودم. پس از گرفتن دیپلم، هر دو به دوران انقلاب فرهنگی برخورد کردیم و با توجه به جوی که در سالهای نخستین انقلاب اسلامی در جامعه حاکم بود و با توجه به علایق مذهبی و خانوادگی، جذب حوزه شدیم و به قم آمدیم. البته ایشان دو سال زودتر از بنده به قم آمد. وقتی دانشگاهها مجدداً بازگشایی شد، وی در کنکور شرکت کرد و در رشته الکترونیک دانشگاه تهران پذیرفته شد و به دانشگاه رفت و درس حوزوی خود را هم در کنار تحصیلات دانشگاهی ادامه داد؛ ولی من در حوزه ماندم.
در مهرماه سال 66 دوستم به قم آمد تا بیشتر در حوزه باشد و سال آخر دانشگاه را از راه دور بخواند. طبق سنت معمول، طلبهها در این موقع از سال به دنبال تعیین درسهایی هستند که میخواهند در آن سال تحصیلی بگیرند. آن موقع، کفایه را به طور خصوصی نزد یکی از اساتید حوزه شروع کرده بودم. وقتی دوستم را در مدرسه فیضیه دیدم، از من پرسید چه درسهایی را میخوانی؟ در پاسخ گفتم: کفایه را شروع کردهام و مکاسب را هم میخوانم. قرار گذاشتیم که او هم در درس کفایه شرکت کند. در بین صحبتهای دوستانه، به من گفت در صدد است که با استفاده از کامپیوتر، روی قرآن کریم تحقیقاتی را انجام دهد و از من هم خواست که در این زمینه به او کمک کنم. البته اقامت دوستم در قم دو سه ماهی بیشتر طول نکشید و او به تهران بازگشت تا سال آخر دانشگاه را تمام کند و پس از آن، با فراغ خاطر به قم بازگردد و دروس حوزوی را ادامه دهد. بنابراین، دیدار بعدی بنده با آقای علیرضا طالبپور، به اوایل سال 67 افتاد.
سال 67 برای من سال پرماجرایی بود. نخست اینکه من در کنکور شرکت کردم و به همراه دو نفر دیگر از دوستان طلبه خودم در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شدیم. در مدتی که دروس دانشگاه را میخواندیم معمولاً هر دو هفته یک روز به تهران میرفتیم و البته در ایام امتحاناتِ پایان ترم، بیشتر در تهران بودیم. از طرف دیگر، آقای طالبپور هم طبق برنامه، به قم مراجعت کرد و طی صحبتی که با هم داشتیم، گفت عزم جدی دارد که با بهرهگیری از کامپیوتر روی منابع اسلامی کار کند. این بار یک پروژه را هم با وزارت ارشادِ وقت، تعریف کرده بود که معجم موضوعی ده جلد اول بحار الانوار را به صورت کامپیوتری تهیه کند.
آقای طالبپور یک خانه کلنگی کوچک در کوچه آبشار داشت که خانوادهشان در طبقه بالا بودند و طبقه پایین را به این پروژه اختصاص داده بود. البته این پروژه بخشی از طرح بزرگتری بود که او در ذهن داشت. او از من هم دعوت کرد که در این کار به همراه او مشارکت کنم. رفتهرفته دوستان ما هم به جمعمان اضافه شدند و در پایان سال 67 تقریباً یک حلقه 7-8 نفری از دوستان تشکیل شده بود که در کامپیوتری کردن علوم اسلامی مشارکت داشتند.
فضای محقری که در آن کار میکردیم، خیلی جالب بود. اولاً آنجا یک خانه قدیمی بود و معمولاً افرادی که از علما و فضلا برای بازدید کار ما به آنجا میآمدند، از اینکه تکنولوژی جدید از یک همچنین جایی میخواهد در حوزه علمیه قم تحول ایجاد کند، بسیار شگفتزده میشدند. ثانیاً امکانات خیلی کمی داشتیم. هرگز فراموش نمیکنم یکی از همکاران ما که اطلاعات را برای ما تایپ میکرد، وقتی در زمستان کار میکرد، صدای تکمههای صفحهکلید به همراه صدای دندانهایش که از شدت سرما به هم میخورد، با هم شنیده میشد! البته این واقعه تصویری از یک روز سرد استثنایی بود؛ ولی میتواند برای خوانندگان این نوشته تا حد بسیاری فضای آن زمان را منعکس کند. ثالثاً به جهت اینکه کامپیوتر PC گران بود، از دو کمودور 64 ارزانقیمت برای ورود اطلاعات استفاده میکردیم. آقای طالبپور، بُردی ساخته بود که توسط آن اطلاعات را از پورت کمودور به پورت کامپیوتر انتقال میدادیم. برنامهای هم نوشته بود که کاراکترهای کمودور را به فارسی ایرانسیستم که روی PC کار میکرد، تبدیل مینمود. اولین کامپیوتری که خریدیم، یک کامپیوتر 286 بود که سرعت آن 16 مگاهرتز بود و حافظه آن 256 کیلوبایت با مونیتور VGA. کامپیوتر را از شخصی خریدیم که به عنوان یک مسافر آن را از سنگاپور وارد کرده بود و به مبلغ 230 هزار تومان به ما فروخت.
در زمستان سال 67 همایشی توسط سازمان تبلیغات اسلامی در سالن مصلی برگزار شد و ما برای همایش جزوهای تهیه کردیم و در آن خودمان را معرفی نمودیم. در آن جزوه برای اولین بار باید اسم خودمان را ثبت میکردیم. بین دو اسم مردد بودیم: «مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی» یا «مرکز کامپیوتری تحقیقات علوم اسلامی». با آقای طالبپور بحث طلبگی مفصلی داشتیم که کدام اسم بهتر و صحیحتر است. خوب، طبیعی است که طلبهها بیش از حد به الفاظ اهمیت میدهند! من از اسم فعلی مرکز که همان گزینه اول بود، طرفداری میکردم؛ ولی آقای طالبپور معتقد بود که اسم دوم بهتر است؛ چون خیلیها تحقیقات کامپیوتری میکنند و لزوماً مرکزِ این کارها آنجا نیست؛ ولی هر کس تحقیقات کامپیوتری میکند، خوب است مرکزی که او را از لحاظ فنی، محتوایی، مدیریتی و ارائه استاندارد حمایت میکند، مرکز باشد. بنابراین، سال 67 را میتوان سال شکلگیری و انسجام اولیه این حرکت در حوزه علمیه قم دانست.
به هر حال، اسمی روی جزوه گذاشته شد و چند نسخهای از آن را تکثیر کردیم تا در همایش توزیع کنیم. بنده هم در سخنرانی کوتاهی این مرکز را به شرکتکنندگان در همایش معرفی کردم.
◊ نگرش دیگران به کار مرکز چگونه بود؟
♦ تکنولوژی یا اگر فارسی بگوییم فناوری، پدیدهای است که معمولاً میتواند کاربردهای متفاوتی داشته باشد و مانند ابزاری است که میتوان از آن برای اهداف مختلف استفاده کرد. برخی از دوستان ما در حوزه گمان میکردند که چون تکنولوژی محصولی از جامعه غربی است، نمیتواند برای جامعه اسلامی مفید باشد. آنها معتقد بودند که بالاخره میوههای فرهنگ فاسد غرب، خواسته یا ناخواسته فاسد هستند و باید چشم به انتظار جامعه اسلامی باشیم تا محصولات فناوری اسلامی را که متضمن سعادت بشر خواهد بود، مورد استفاده قرار دهیم. ما از همان موقع با این دوستان خیلی بحث داشتیم. اصولاً نگاه آنها که متأسفانه هنوز هم طرفدارانی دارد، برخاسته از این اشتباه است که گمان میکنند پیشرفتهای علم که مولد فناوریهای جدید است، همیشه به صورت هدایت شده و از پیش تعیین شده ایجاد میشود. آنها توجهی به تاریخ علم ندارند که بیشتر تحولات دانش و در پی آن تحولات فناوری، نه به صورت هدفمند، بلکه به صورت تصادفی ایجاد شده است. حتی بهکارگیری فناوری هم همین حالت را دارد؛ مثلا رونالد ریگان تعدادی ماهواره برای هدایت موشکهای فعال در جنگ ستارگان در مدار قرار داد؛ ولی پس از سقوط شوروی همان ماهوارهها به سیستمهای GPS کنونی تبدیل شدند. کاربردهای فراوان این سیستم جدید اصولاً در ذهن ابداع کنندگان اصلی پروژه نبود که مثلاً در ماشینهای سواری برای یافتن نشانی از آن استفاده شود و یا برای اینترنت یک شبکه داخلی ارتش آمریکا به کار گرفته شود و بدون اینکه اصولاً ابداع کنندگان آن حتی تصوری از آینده آن داشته باشند، هماکنون به مهمترین رسانه جهانی تبدیل شده است. مثالها از این دست بیشمار است.
◊ هدف و انگیزه شما از تأسیس مرکز چه بوده است؟
♦ به هر حال، کامپیوتر ابزاری بیش نیست و عمده این است که چگونه از آن بهرهبرداری شود. مهمترین کاری که جمع کوچک ما در سال 67 به دنبال آن بود، این بود که از این ابزار به صورت بهینه برای تحقیقات اسلامی استفاده شود. بنابراین، توانایی اصلی کار ما این نبود که نرمافزارهای خیلی سریع و پیشرفته بنویسیم یا اینکه گرافیک زیبا برای آنها تعریف کنیم، بلکه هدف این بود که چون هم حوزوی بودیم و هم با منطق کار کامپیوتر آشنا بودیم، میتوانستیم بهترین کاربردها را از کامپیوتر در حوزه علوم اسلامی بخواهیم.
◊ آیا دیگر مراکز و نهادها نیز در زمینه کاری شما فعالیت داشتند؟ تفاوت کار مرکز با سایر مؤسسات در چه چیزی بود؟
♦ در کنار ما دو طیف متفاوت دیگر هم در حوزه سعی در به کارگیری کامپیوتر داشتند؛ ولی به دلیل آشنا نبودن با منطق کار کامپیوتر و یا آشنا نبودن با روال تحقیقات اسلامی، موفق نبودند. گروه نخست کسانی بودند که از کامپیوتر فقط برای بایگانی استفاده میکردند؛ مثلاً مانند کُمُدی که تمام منابع خود را دیجیتال کنند و در آن نگاه دارند. آنان هیچ تصور دیگری از منافع اصلی کامپیوتر نداشتند. گروه دوم هم کسانی بودند که بیش از حد، نگاه ایدهآل به کامپیوتر داشتند. آنها میخواستند یک سره به دنبال اجتهاد کامپیوتری باشند و از همان ابتدا به دنبال نوشتن برنامه اجتهاد بودند؛ بدون اینکه حتی منابع اولیه تحقیقات اسلامی هنوز دیجیتال شده باشد. این دوستان هنوز هم به جایی نرسیدهاند.
البته به هیچ وجه مقصود من این نیست که فقط گروه ما بود که کامپیوتر را وارد حوزه کرد و هرگز فعالیتهای دیگران را انکار نمیکنم. در آن زمان سازمان تبلیغات ـ البته با کمک آقای طالبپور ـ و نیز دفتر تبلیغات و افراد مستقل دیگر، فعالیتهایی را در این زمینه شروع کرده بودند؛ اما گمان بنده این است که شاید جمع کوچک ما ویژگیهایی داشت که توانست با موفقیت بیشتری این مسیر را دنبال کند.
◊ نخستین موضوعاتی که برای تولید نرمافزار انتخاب کردید، چه چیزهایی بودند؟
♦ گروه ما به جهت آشنایی نسبتاً عمیقتری که داشت، از همان ابتدا سه رویکرد اصلی را در تحقیقات حوزوی مد نظر قرار داد: معجم الفاظ، معجم موضوعی و رجال. البته در جمع کوچک سال 67 ما اختلافات بسیاری بر سر اینکه در هر یک از سه گرایش فوق، چه راه حلی انتخاب شود، وجود داشت؛ مثلاً اختلاف عمیقی روی روش موضوعبندی احادیث بین من و آقای طالبپور بود که اخیراً هم که با ایشان صحبتی داشتم، خیلی برایم جالب بود که این اختلاف پس از بیست سال هنوز هم موجود است. اگر بخواهم اینجا به اختصار بگویم، اختلاف ما بر سر این بود که موضوعاتی که از احادیث در میآوریم باید به صورت جمله کامل یا فقط در یک عبارتِ خلاصه ثبت شود. ساعتها بر سر این مطلب با ایشان و با دیگر دوستان بحث داشتیم؛ ولی ظاهراً پس از بیست سال، مثل خیلی بحثهای دیگر طلبگی، بحث ما هنوز به نتیجهای نرسیده است.
بعدها که کارشناسی ارشد خویش را در دانشگاه تربیت مدرس در رشته اطلاعرسانی گرفتم، در رساله پایانی خود طی یک تحقیق میدانی که داشتم، به این نتیجه رسیدم که اصولاً معجمهای موضوعی چندان رضایت استفادهکنندگان را فراهم نمیکند و موفقترین روش در عمل، معجم الفاظ است. البته این همان نتیجهای است که موتورهای جستجوی اینترنتی هم در عمل به آن رسیدهاند و رفته رفته به جای طبقهبندیهای موضوعی، جستجو را منحصراً به صورت لفظی به انجام میرسانند.
◊ واکنش مخالفان عملکرد و فعالیتهای مرکز را چطور ارزیابی میکنید؟
♦ کاری که ما عهدهدار آن بودیم، مستلزم یک تغییر بنیادین در روال انجام تحقیقات در حوزه علمیه قم بود. این روش، دستور کار بسیاری از مؤسساتِ فعال در آن زمان را زیر و رو میکرد و حاصل کار برخی محققان سختکوش را که طی سالیان متمادی به انجام رسیده بود، زیر سؤال میبرد. از این جهت، خیلی طبیعی بود که مانند هر تحول دیگر، در مقابل آن مقاومت شود؛ مثلاً کار محققی که به صورت دستی بیست سال در طبقهبندی رجال احادیث کار کرده بود، میتوانست بهسادگی زیر سؤال برود یا گروه بزرگی از محققان که روی معجم الفاظ بحار الأنوار به صورت دستی با بودجه فراوانی مشغول به کار بودند، علامت سؤال بزرگی در مقابل خود احساس میکردند. البته بحمدالله با توجه به اخلاصی که در حوزه وجود داشت، در بسیاری از موارد، پس از توضیحی مختصر، مخالفتها بهسرعت تبدیل به تشویق از طرف بزرگان و حتی محققان سنتی میشد. این نکته را هم باید در نظر داشت که برنامههای ما در آن موقع هنوز جنبه مقدماتی داشت و طبعاً خیلی از قابلیتها را در بر نداشت؛ در مثال، چند سالی طول کشید تا قابلیت ریشهیابی و اِعراب به معجم الفاظ اضافه شد و دوستانی که در آن موقع کار ما را میدیدند، ممکن بود به نظرشان بیاید که این کار همه نیازهای آنان را برطرف نمیکند؛ ولی برای کسانی که از دوراندیشی لازم برخوردار بودند، کاملاً واضح بود که مسیر آینده تحقیقات اسلامی را بهرهگیری از کامپیوتر تعیین میکند.
به هر صورت، از همان ابتدا واکنشهای جالبی از افراد مختلف دریافت میکردیم؛ برخی علما که بیشتر سنتی بودند، به ما نصیحت میکردند وقت خود را در این زمینهها تلف نکنید و به دنبال درس خواندن باشید. گروهی میگفتند اصولاً دنبال یک مطلب یا حدیث گشتن، خودش موضوعیت دارد و وقتی انسان به صورت دستی در بین کتابها دنبال مطالب میگردد، بسیاری نکات جدید دریافت میکند که ابتدا به ساکن به ذهنش خطور نمیکند. بنابراین، پسندیده نیست که با فشردن چند کلید، محقق بهسرعت حدیث مورد نظر خود را پیدا کند. البته ما پاسخ میدادیم که اکنون تحقیق در حوزه بیشتر تفحص است تا تدبر و ما با این کار حجم تفحص را کم و به تدبر میافزاییم. گروهی هم با توجه به قد و قواره امکانات ما و عنوان پرطمطراق «مرکز» که روی خود گذاشته بودیم، قدری با ما شوخی میکردند و البته در کنار همه این واکنشها گروهی نیز که نگاه ژرف آنان را هرگز فراموش نمیکنیم، از همان ابتدا ما را در این راه بسیار تشویق میکردند.
◊ چطور شد که کار شما مورد حمایت مقام معظم رهبری قرار گرفت؟
♦ سال 68 نیز سال بسیار مهمی بود. در این سال که مصادف با ارتحال امام خمینی(س) بود و همین طور نخستین سال دوران سازندگی پس از جنگ تحمیلی، شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جدیدی بر کشور سایه افکنده بود. در کنار دیدارهایی که با علما داشتیم، وقتی را هم از دفتر مقام معظم رهبری گرفتیم و با بردن یک دستگاه کامپیوتر به محضر ایشان سعی کردیم برخی دستاوردهای خود و افقهای آینده را برای ایشان توضیح دهیم. برخورد ایشان بسیار تشویقآمیز بود و دستور حمایت مالی از این کار را در همان ابتدا صادر کردند و نیز در همان سال پذیرفتند که مرکز، زیر نظر ایشان به فعالیت خود ادامه دهد.
◊ ارزیابی شما از بیست سال تلاش مرکز چگونه است؟
♦ شاید بیست سال پیش بسیار تصورش دشوار بود که یک فعالیت کوچک و محدود، در خانه کلنگی در کوچه آبشار قم، یک روز امواجی به این وسعت ایجاد کند. دهها عنوان نرمافزار علوم اسلامی که از سوی مرکز منتشر شد و هزاران جلد کتابی که به صورت دیجیتال در اختیار همه محققان قرار گرفت، به همراه آموزش بیش از صدهزار نفر و بسیاری از خدمات دیگر، و نیز دهها مرکزی که با الگوبرداری از مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی ایجاد شدند و بعدها حضور پُررنگی در عرصه دیجیتال و اینترنت داشتند، شاید به هیچ وجه قابل پیشبینی نبود. پایگاه اطلاعرسانی تبیان که هماکنون توسط آقای طالبپور مدیریت میشود و یا پایگاه آموزش اینترنتی کالج اسلامی لندن که بنده در آن خدمت میکنم و از سراسر جهان دانشجوی کارشناسی ارشد به زبان انگلیسی دارد، همه تنها شعبههای کوچکی از آن حرکت اولیه است. بالاخره کامپیوتر، با وجود اینکه محصولی از تمدن غرب بود، توانست در حوزه علمیه قم تحولی شگفت ایجاد کند. ضمن اینکه این روند که با ورود اینترنت به حوزه شدت بیشتری گرفت، باید بسیار مورد مطالعه و کنکاش قرار گیرد.
خوب است در آخر این نکته را اضافه کنم که تحقق آن پیشبینیای که در ابتدا داشتیم، یعنی بهرهگیری از کامپیوتر به منظور کاهش بار تفحص و در نتیجه افزایش تدبر و ابتکار در حوزهها، چندان برای بنده ثابت نشده است. اگرچه اطلاعات به وفور و بهسادگی در اختیار محققان و فضلا قرار دارد و با دسترسی به کامپیوتر واقعاً در زمان مطالعه و تحقیق صرفهجویی میشود، ولی محصولات علمی حوزهها هنوز این جهش را به تصویر نکشیدهاند و انتظار میرود که تولیدات مبتکرانه علمی در حوزههای علمیه رشد گستردهای داشته باشد. شاید هنوز زمان بیشتری لازم است و یا اینکه عوامل دیگری دخیل است که جلوی ابتکارات و نظریهپردازیهای علمی را میگیرد. کنکاش همه این مطالب، مجال وسیعتری میخواهد تا در نوشتهای تحلیلی، و نه در قالب یک خاطره، موشکافی شود.
◊ راز موفقیت، ماندگاری و پیشرفت مرکز را در چه میدانید؟
♦ همان طور که در ابتدا گفتم، این تحولات، نتیجه عوامل متعددی بوده است که از جمله میتوان به: تلاشهای خالصانه، سخت و پیگیر جمع وسیعی از دوستان اشاره کرد که من به صورت تصادفی در کنار آنان در لبه برنده این تحولات قرار گرفتم. البته نقش دوست بزرگوارم، جناب آقای دکتر علیرضا طالبپور، به عنوان نخستین طلبه و دانشجویی که بدون تردید آغازگر این حرکت مثبت بود، همواره ستودنی است. البته دوستان بسیار دیگری هم در این زمینه سهیم بودند که بنده فقط به دلیل اینکه اکنون در خارج از کشور هستم و امکان دسترسی و کسب مجوز از آنان را ندارم، نتوانستم نام آنان را ببرم. از خداوند متعال خواستار اجر مضاعف برای همه آنان هستم.
◊ اگر حرف ناگفتهای باقیمانده بیان بفرمایید.
♦ در پایان، بر خود لازم میدانم یادی از دو دوست عزیزی داشته باشم که از همان سالهای نخستین به جمع ما پیوستند؛ ولی بسیار زود نیز از میان ما رخت بربستند و به دیار باقی شتافتند؛ مرحوم حجت الاسلام عباس یزدانی و مرحوم حجت الاسلام عبدالمجید سالم. خداوند رحمتشان کند و بر درجاتشان بیفزاید!