♦ ایده تأسیس مرکز از چه کسانی بود و چگونه شکل گرفت؟
◊ اولین گام در تشکیل مرکز، سال 1367 برداشته شد که حجج اسلام، آقایان: طالبپور، سید جواد شبیری، سید علی شبیری، سمیعی و برخی از عزیزان دیگر این کار را شروع کردند. نخست اطلاعات توسط کامپیوترهایی که به کمودور معروف بود، تایپ میشد و با تخصصی که جناب آقای طالبپور از بحث الکترونیک و کامپیوتر داشت، این ایده شکل گرفت که ما منابع علوم اسلامی را که محققان، علما و مراجع میخواهند از آن استفاده کنند و روی آن تحقیق و تتبع انجام دهند، به کمک تکنولوژی و کامپیوتر به اطلاعات الکترونیکی تبدیل کنیم و در نهایت، به صورت برنامههای کامپیوتری که بتواند با سرعت و دقت بیشتر در اختیار قرار گیرد، ارائه شود و در واقع، برای تسهیل دستیابی به منابع در پژوهشهای اسلامی که بعد علوم انسانی هم به آن اضافه شد، ابتکاری صورت گیرد و دانش کامپیوتر در این زمینه به خدمت گرفته شود. در حقیقت، بنای اولیه کار مرکز، توسط این عزیزان پایهگذاری شد.
سال 68 که بنده به مرکز آمدم، یک دوره آموزش نزد آقای طالبپور گذراندم. بعد از پایان این دوره، ما را به عنوان استاد آموزش انتخاب کردند. بنده جزء استادهای اول آموزش بودم که دورههای مقدماتی آشنایی با کامپیوتر و سیستم عامل داس و فاکس و بیسیک را درس میگفتم. در آن زمان به وسیله یک کمودور که در اختیار داشتم، برنامهنویسی ویژوال بیسیک میکردم. نکته دیگر اینکه چون آقای طالبپور مهندس الکترونیک بود، دستگاهی ساخته بود که به کمک آن، نواری معمولی که در کمودور اطلاعات روی آن ضبط میشد، داخل آن دستگاه گذاشته میشد و با یک پورت سریال به دستگاههای کامپیوتر آن زمان که به نام سوپر 11 معروف بود، وصل میشد و اطلاعات از داخل نوار به کامپیوتر منتقل میگردید. تعداد کامپیوترها به اندازهای نبود که افراد بتوانند در آنها ورود اطلاعات کنند؛ زیرا بسیار گران بود. ما کمودورها را که آن موقع ارزان بود، 25 هزار تومان میخریدیم. کمودور یک کامپیوتر خانگی بود که بیشتر برای بازی و سرگرمی بود که به تلویزیون هم وصل میشد؛ ولی با زبان بیسیک روی آن برنامهریزی میشد. بعد آمیگای 500 آمد که پیشرفتهتر شد. سپس اطلاعاتی که تایپ شده بود و حدود 12 جلد از کتاب بحار الأنوار بود، وارد کامپیوتر شد.
دوستان با این کار، سال 68 خدمت مقام معظم رهبری ـ مد ظله العالی ـ رفتند و توضیح دادند که کار چیست و با چه اهداف و چشماندازی شروع شده است. معظمله فرمودند: ما شما را حمایت میکنیم. ایشان از کار استقبال کردند و در واقع، تأسیس رسمی و نهادی مرکز از همان موقع انجام شد و از آن زمان، معظمله هزینهها و بودجه کار را قبول نمودند و دستور تشکیل هیئت امنایی هم برای مرکز صادر کردند که حجج اسلام آقایان: سید علی محقق، طالبپور، محمدی عراقی، سید محمود هاشمی، حجازی و شیخ علی طائب جزء اعضای امنای اولیه مرکز بودند. فرایند نظارتی اولیه مرکز، به صورت هیئت امنا بود که بعد به هیئت مدیره و هیئت امنا و سپس به هیئت امنای تنها با تنفیذ اختیار هیئت مدیره به مدیر مرکز تبدیل شد. تشکیل مرکز در سال 67 به صورت عملیات خودجوش انجام شده بود و در سال 68 نیز به طور رسمی توسط مقام معظم رهبری ـمد ظله العالی ـ تأسیس شد.
♦ هدف و انگیزه از تأسیس مرکز چه بوده است؟
◊ دسترسی آسان محققان و دانشپژوهان به منابع و متون اسلامی با بیشترین سرعت و دقت و کمترین هزینه و در یک کلام خدمت به علوم اسلامی و حوزههای علمیه، هدف و انگیزه اصلی دوستان از تأسیس مرکز بوده است.
♦ وضعیت انفورماتیک کشور در زمان تأسیس مرکز چگونه بود؟
◊ وضعیت انفورماتیک ما در کشور موقعی که این افراد شروع کردند، در حد دستگاههای کمودور و کامپیوترهای خانگی بود که البته مراکز بزرگ مثل بانکها آن هم نه در همه شعبهها، بلکه در بانکهای مرکزی و یا در جاهایی مثل شرکتهای هواپیمایی ایران ایر که میخواستند در تمام دفاترشان بلیط بفروشند و همین طور، مراکز مهم دانشگاهی مجهز به رایانههای بزرگ بودند؛ اما اینکه چند درصد از مردم در خانه کامپیوتر داشتند، تقریباً صفر بود و بیشتر همان کمودور و آمیگا بود و کامپیوتر شخصی یا پیسی خیلی کم بود. آن موقع که مرکز کار را شروع کرد، حضرت آیت الله اردبیلی نیز فعالیتی را در دانشگاه مفید شروع کرده بود که البته با کار مرکز تفاوت داشت؛ ولی تعدادی کامپیوتر آی.بی.ام برای ورود اطلاعات تهیه کردند. همان زمان هم آقای کورانی با حمایت آیت الله گلپایگانی با توجه به آشناییای که با رایانه و قابلیتهای آن پیدا کرده بودند، شروع به کار کردند.
البته آن زمان حرکت حوزه علمیه قم به سوی این نوع کارها و تسهیل دستیابی به منابع اصیل اسلامی و تلاش برای درست کردن برنامههای کامپیوتری خیلی جلوتر از دانشگاهها بود؛ ولی درصد نفوذ کامپیوتر بین مردم بسیار کم بود. بعد از آنکه بانکهای اطلاعات برای دسترسی رایگان طلاب به کامپیوتر و برنامههای اسلامی راه افتاد، بهتدریج یک سری کامپیوتر وارد منازل و مراکز پژوهشی شد که از خارج یا داخل تهیه میشد و رشد استفاده از کامپیوتر کمکم شروع شد و مرکز در این زمینه قدمهای بسیاری برداشت و کارهای بسیاری انجام داد، مانند: آموزش یا تأسیس بانکهای اطلاعاتی، فروش ارزان و قسطی کامپیوتر و برپایی نمایشگاههای نرمافزار که همه اینها را میتوان در شمار فعالیتهای فرهنگساز برشمرد.
♦ چه افکار و نهادهایی از تأسیس مرکز حمایت کردند؟
◊ حمایت اولیه را باید همان حمایت رهبری دانست که بعد از اینکه مختصری درباره کار مرکز توضیح داده شد، مقام معظم رهبری به عمق مسأله پی بردند وحمایتهای کامل و شامل خودشان را شروع کردند. این حمایتها نشان از درایت و آیندهنگری ایشان داشت که کار را مهم و آیندهدار تلقی کردند. پس از تولید چند نرم افزار توسط مرکز، یعنی یکی دو سال بعد، حوزویان بهخصوص محققان جوان خیلی استقبال، استفاده و حمایت میکردند. آن اوایل بزرگان و مراجع خیلی برایشان این مسأله جا نیفتاده بود و اینکه این را یک کار ضروری و مفید برای حوزه بدانند، چندان برایشان روشن نبود؛ اما آقایانی هم بودند که حمایت میکردند، مثل آیت الله شبیری زنجانی که آن موقع هم جزء بزرگان حوزه بودند. خاطرم هست که وقتی برنامه رجال به صورت اولیه آماده گردید و خدمت ایشان ارائه و توضیح داده شد، ایشان فرمودند که سی سال از عمر ما در تورق کتابها و جستجوی این چیزها در کتابخانههای شخصی و عمومی صرف شد که این سی سال میتوانست بهتر از این باشد؛ یعنی به جای اینکه این تورقها را انجام بدهیم تا برسیم به مطلب خود، میتوانستیم به تفکر و اندیشه بپردازیم؛ یعنی سی سال تتبع بود و تفحص که میتوانست تفکر، تعمق و تولید بحثهای جدید باشد که خیلی ثمره بیشتری هم داشت.
♦ در آن زمان مراجع عظام، فضلا، اساتید حوزه و دانشگاه چه نگاهی به مرکز داشتند؟
◊ در اوایل کار مرکز تعداد محدودی مرکز را شناخته بودند؛ اما یکی دو سال که گذشت، حتی دانشگاهها که ما صرفاً در حد یک سمینار و یک نمایشگاه با آنها ارتباط برقرار میکردیم، برایشان خیلی تعجب داشت که حوزه علمیه به چنین کار فناورانه و پیشرفتهای دست بزند؛ به طور مثال، یکی از سخنرانها در سمینار کامپیوتر و علوم اسلامی که در حوزه برگزار کردیم، دکتری بود از دانشگاه شریف که مسئول دانشکده کامپیوتر همان دانشگاه بود. ایشان در سخنرانی خود دیسکت 44/1 را نشان داد که بگویند این همه اطلاعات و دیتا در این قرار میگیرد و دیسکت را همراه خودشان آورده بودند و فکر میکردند این جمع این چیزها را نمیدانند. بعد از سخنرانی کارها و خروجیها را که دیدند، بسیار برایشان عجیب بود و خیلی هم شرمنده شدند. در واقع، ما در حد پیشرفتهای از برنامهنویسی و خروجی کار رایانهای و تولید برنامههای کامپیوتری بودیم و فضلای جوان حوزه شروع به استفاده از این محصولات کردند و حوزه تقریباً زود استقبال کرد و همراه شد.
♦ وضعیت تجهیزات فنی و نیروهای انسانی مرکز در زمان شروع به کار چگونه بوده است؟
◊ در سال اول فکر میکنم حدود بیست تا سی نفر پرسنل در مرکز فعالیت میکردند. در مورد تجهیزات باید عرض کنم از کمودور که بگذریم، کامپیوترهایی بود به اسم سوپر 11 که 5 مگابایت هارد دیسک داشت و 640 کیلوبایت رم. خیلی هم گرانقیمت بود و به قیمت آن زمان حدود 500 یا 600 هزار تومان میشد. شرکتی که در ایران این کامپیوتر را عرضه میکرد، به نام پارس بود که قطعات را وارد میکرد و آنها را سرهم یا به اصطلاح اسمبل میکرد. اینها سری 8086 بود. سپس نسل بعدی کامپیوترها، یعنی 286 آمد.
نسل 286 با مارک مایتک (Mitac) شروع شد که 20 مگابایت هارد داشت رم آن هم همان 640 کیلوبایت بود که کارهای حجیم فایلسازی و کمپایل و برنامهنویسی را روی آن انجام میدادیم. البته در اوایل کار مرکز کلاً همان سوپر 11 بود و با اینکه کامپیوتر اپل کم و بیش در قم وجود داشت، اما برای کارهای چاپی و طراحی بیشتر استفاده میشد و در مرکز اصلاً اپل استفاده نمیشد. اپل مخصوص کار چاپ بود که موسسه آیت الله سبحانی اپل داشتند و کارشان بیشتر چاپ بود؛ ولی ما برای ورود اطلاعات و برنامهنویسی کامپیوترهای سازگار با آی.بی.ام داشتیم؛ یعنی اساس کارمان آی.بی.ام بود و بعد از سوپر 11ها همین مایتک مورد استفاده قرار گرفت.
با مایتکهای 286 بیست مگابایتی برنامهنویسی و فایلسازی میکردیم. بعد یک مقدار ارتقا پیدا کرد و مدلهای بالاتری آمد؛ اما همه مانیتورها سی.جی.ای، یعنی سیاه و سفید بود و فقط یکی از سوپر 11ها مانیتور رنگی داشت که به نوبت بعضیها روزی نیم ساعت یا یک ساعت با این دستگاه کار انجام میدادند. مرحوم آقای خسروی مسئول نوبتدهی برای استفاده از این کامپیوتر بود.
در مورد نیروهای انسانی این دوستانی که کار میکردیم، غیر از آقایان طالبپور و مینایی که از تحصیلات دانشگاهی برخوردار بودند و در زمینه الکترونیک و ریاضی کاربردی مدرک دانشگاهی داشتند و طلبه هم بودند، بقیه طلبه بودند و برنامهنویسی و کار با کامپیوتر را تجربی یاد گرفتند، مثل آقایان: سمیعی، شبیری، خوشنظر، خوانساری و همین طور بنده که همزمان با درسهای حوزه، در دانشگاه مفید هم مشغول به تحصیل بودم؛ ولی دوستان دیگری که بودند درسهای حوزهشان را شرکت میکردند و در دانش کامیپوتر نیز به صورت تجربی کار میکردند؛ اما فقط آقای طالبپور بود که در حد تخصصی از کامپیوتر اطلاع داشت و دوره اول تدریس هم با ایشان بود؛ البته چون کار ما بیشتر برنامهنویسی بود، به تخصصهای کامپیوتری ویژهای نیاز نداشت. رشته کامپیوتر یک سری واحدهایی دارد که ممکن است کار آموزش و یادگیری آن خیلی سنگین باشد و حتماً باید به شکل تخصصی کار شود و کاربر در این زمینه مهندس کامپیوتر باشد؛ ولی در خصوص برنامهنویسی حتی دیپلمههای با استعداد هم میتوانستند بعد از 2 سال کار تجربی، جزء بهترین برنامهنویسان شوند.
♦ با توجه به اینکه شما بیشتر در قسمت فنی مرکز فعالیت داشتید و همیشه از شما به عنوان یک متخصص در زمینه نرمافزار یاد میشد، کمی در خصوص وضعیت فنی و تخصصی آن سالها بهویژه نرمافزارها و زبانهای برنامهنویسی و بانکهای اطلاعاتی صحبت کنید. اصولاً برنامههای مرکز با چه زبانی نوشته میشد و چه تنگناها و مشکلاتی وجود داشت و در حال حاضر وضعیت فنی مرکز چگونه است؟
◊ برنامههایی که در اول در مرکز تولید میشد، با فاکس نوشته میشد. برنامههایی بود که الآن هم با پیشرفتهایی که شده، وجود دارد، مثل دیبیس و فاکس که مثل اکسس یک دیتابیس بود و با کمک آن برنامه نوشته میشد و ما که آمدیم و کار را شروع کردیم، اولین پروژهای که آقای طالبپور به بنده داد، کتب اربعه بود. بحار الأنوار هم دست آقای مینایی بود و دوستان دیگر هم وظایف دیگری داشتند. کتب اربعه چهار برنامه بود که این 4 برنامه باید جدا نوشته میشد و آقای طالبپور آن را بر عهده بنده گذاشت و گفت که این برنامه را با فاکس بنویسید. از قضا روزی که شروع به کار کردم، تصادف کردم و پایم شکست. دکتر گفت باید یک ماه توی گچ باشد و من نمیتوانستم مرکز بیایم. از آقای طالبپور تقاضا کردم که این یک ماه که در خانه هستم، یک کامپیوتر در اختیار من قرار دهد تا در خانه برنامهنویسی کنم. ایشان نیز با توجه به عنایت خاصی که به بنده داشتند، کامپیوتر را به منزل ما آوردند. برخی از دوستان که خبردار شده بودند پایم شکسته، در منزل به من سر میزدند.
روزی یکی از دوستان آمدند و یک پاکتی روی میز گذاشتند و یک مقدار هم حال و احوال کردیم. وقتی ایشان رفت، پاکت را باز کردم. دیدم داخل آن کتاب قطوری است به نام «توربوسی» که درباره زبان سی و برنامهنویسی با این زبان است. من تا آن موقع با این زبان آشنایی نداشتم و با غیر از فاکس برنامه نمینوشتیم. کتاب را برانداز کردم. برنامهای را که با فاکس 10 روز مشغول نوشتن آن بودم، کنار گذاشتم. با فاکس میشد برنامه را ساده بنویسی و خیلی از کارهای دیتابیس را فاکس انجام میداد؛ ولی در زبان سی باید در سطح پایین برنامه مینوشتی و بانک هم طراحی میکردی. فاکس برنامه راحتتری بود و زودتر نتیجه میداد؛ اما چون در خانه بودم، شروع به خواندن کتاب سی کردم که حدود یک هفته طول کشید تا آن کتاب را به طور کامل خواندم. بعد شروع به پیادهسازی کتاب کردم و تا پایان ماهی که در خانه بودم، برنامه کتب اربعه را که شامل چهار کتاب: کافی، تهذیب، استبصار و من لا یحضره الفقیه بود، با زبان سی نوشتم و همه قابلیتهایی را که قبلاً از ابتدا تا مرحله فایلسازی با فاکس انجام میشد، همه را با سی پیادهسازی کردم. البته هنوز هم فایلسازیهایمان را که بخواهیم فایل را کد کنیم، با فاکس و بانک اطلاعات مانند SQL انجام میدهیم؛ چون فایلسازی به کار استفاده کننده نمیآید؛ بلکه فقط در حوزه کار فنی و برنامهنویسی استفاده میشود. برنامه فاکس فقط خدمات میدهد. آقای طالبپور همیشه اصطلاح خوبی به کار میبرد و میگفت فاکس حمال خوبی است؛ یعنی خوب کار میکند و بعد فایلها را تحویل می دهد.
به هر حال، بنده برنامه را با سی نوشتم و بعد که گچ پایم را باز کردم، به مرکز آمده و کامپیوتر را هم به مرکز منتقل کردم. آقای طالبپور آمد و گفت خوب در این مدت چه کار کردی؟ گفتم که نوشتم. گفت بیاور ببینم. گفتم ببخشید من با سی نوشتم. گفت با سی نوشتی؟ شوخی میکنی! EXE یا فایل اجرایی برنامه را ببینم. EXE را نشان دادم که 50 کیلوبایت بود و اگر با فاکس EXE میکردم، یک مگابایت میشد. گفت برنامهات را ببینم. سُرس برنامه را نشان دادم. گفت حال کامپایلش کن ببینم. با همان توربوسی که روی دستگاه بود، کامپایلش کردم و حجم فایل اجرایی همان 50 کیلو بایت شد. گفت حالا اجرایش کن. اجرایش کردم. گفت جستجو کن. بنده هم جستجو کردم. ایشان تأملی کرد و اطرافیانم هم تأملی کردند. بنده توی ذهنم بود که الآن میگوید که چرا فاکس را رها کردی. این باعث میشود که دیگران هم به سوی آن بروند. پیش خودم گفتم که الآن اعتراض میکند. اما با کمال خوشحالی دیدم توی جیبش دست کرد و دسته چک را درآورد و به پول آن وقت، ده هزارتومان در وجه من کشید و نوشت بابت تشویق آسیابانی. از اینجا بود که در مرکز برنامهنویسی با زبان سی شروع شد و زبان فاکس هم به قول آقای طالبپور برای فایلسازی و حمالی استفاده داشت.
زبان سی برای کار ما خیلی خوب بود؛ زیرا سرعت را بالا میبرد و حجم کار هم بسیار کم میشد. البته همان زمان آقای مینایی با زبان اسمبلی برنامههای تصحیح فرمتی مینوشت که بسیار سخت و تخصصی بود؛ ولی خوب اگر میشد با زبان اسمبلی برنامه نوشت، سرعت جستجو از زبان سی بیشتر میشد؛ چون آن زبان خیلی مستقیمتر با سی.پی.یو و پردازشگر اصلی کامپیوتر تعامل میکند. اول آقای مینایی گفت بحار الأنوار را با اسمبلی مینویسم. بعد از مدتی به این نتیجه رسید که خیلی وقتگیر و فوق العاده پیچیده است. بعد ایشان رفت سراغ زبان سی و با سی نوشت. الآن هم زبان سی سرعتش بالا است و خیلی خوب جواب میدهد.
♦ چند نمونه از خاطراتی که در طول خدمت خود در مرکز دارید، بیان کنید.
◊ برای ساختن فایلهای کتاب وسائل الشیعه و اندیکس کردن آن، کامپیوتر مایتک خوب بود. این کامپیوتر باید چهار یا پنج روز پشت سر هم کار کند و کولر و پنکه هم پشت سرش روشن باشد تا داغ نکند. اگر برق میرفت، دوباره از اول کار میکردیم. گاهی پنج یا شش روز یک فایل وسائل الشیعه را با کامپیوتر مایتک که بیست مگابایت هارد و 640 کیلوبایت رم داشت، میساختیم. ابتدا برنامهاش را با فاکس میساختیم و برنامهای که با فاکس یا سی مینوشتیم، از آن فایلها را استخراج میکردیم. بحار الأنوار را موقعی که میخواستیم بسازیم، 100 جلدی بود و ما مجبور بودیم طوری برنامهریزی کنیم که چهار پنج تا کامپیوتر با هم کار کنند. هر کدام از این کامپیوترها ده بیست جلد از این یکصد جلد را میساخت؛ چون کامپیوترها هارد و رمهایشان اجازه ساختن 100 جلد را نمیداد. بحار الأنوار هم 10 روز طول میکشید تا فایلسازی و ایندکس شود. الآن که میخواهم مقایسه کنم، باید بگویم با این پیشرفتی که هماینک وجود دارد، فایلهای وسائل الشیعه را طی 5 دقیقه میسازند.
خصوصیت دیگری که در بحث فنی قابل ذکر است، بحث فشردهسازی اطلاعات بود. ما با اطلاعات سنگینی روبهرو بودیم. اگر میخواستیم برنامه را با دیتابیس استاندارد، یعنی با فاکس بنویسیم، بحار الأنوار را که محاسبه کردیم، 800 مگابایت میشد. آن موقع بالاترین ظرفیت دیسکتها 44/1 و بیشترین حجم هاردها 20 مگابایت بود. ما آمدیم با روشهایی که در مرکز به کار بردیم، به سرنخهایی رسیدیم که البته در این زمینه همه دوستان تلاش کردند؛ یعنی آقایان: طالبپور، سمیعی، مینایی و شبیری که همگی در شمار آدمهای هوشمند و نخبه از نظر ضریب هوشی و آشنایی با کامپیوتر بودند و ذهن فوق العادهای داشتند؛ مثلاً آقای مینایی شاگرد اول دیپلم ریاضی بود. به هر حال، سعی و تلاش شروع شد و با طراحی روش فشردهسازی منحصر به فرد مرکز که واقعاً یک ابتکار و اختراع به شمار میرفت، توانستیم این دیتاها را به 20 دیسکت 44/1 مگابایتی، یعنی 30 مگابایت تبدیل کنیم. طولی نکشید که نسخهای از برنامه را پیدا کردیم و در دل نرمافزار گذاشتیم. این امر کار فشردهسازی خودمان را هم یک مرحله پیشتر برد که آن را به 15 تا دیسکت کاهش دادیم. در نتیجه، کسانی که تازه کامپیوتر خریده بودند و هاردشان 60 مگابایت بود، میتوانستند برنامهها را در دستگاهشان نصب کنند و از آنها استفاده نمایند. این فشردهسازی اولیه ما زیپ نبود؛ چون نیاز به آنزیپ نداشت؛ بلکه کد میشد. روش خاصی که ما به کار برده بودیم، این بود که تمام اطلاعات را فشرده میکردیم؛ به معنای زیپی که برای اجرای برنامه نیاز به آنزیپ نداشت و در همان حال، فشرده برنامه بهخوبی کار میکرد. همه جستجوها با صحت و دقت انجام میشد و هیچ مشکلی در اجرا پیش نمیآمد. وقتی برنامهها را به اولین نمایشگاه جیتکس دوبی در سال 1372 بردیم، از شرکت میکروسافت آمدند و برنامه ما را دیدند. گفتند این، چند جلد کتاب هست؟ توضیح دادیم که این، چند جلد است. وقتی حجم برنامه و کتاب بحار الأنوار را دیدند، یک صفحه از کتاب را ورق زدند و روی دیسک هم متن را کاملاً تطبیق دادند. وقتی دیدند تمام این کتاب در برنامه وجود دارد، شگفتزده شدند و گفتند بیایید این روش شما را در آمریکا به عنوان یک اختراع ثبت کنیم که البته ما پیگیری نکردیم. همه که میآمدند و کار ما را میدیدند، میگفتند باید این کار به عنوان یک اختراع مهم در فشردهسازی اطلاعات ثبت شود که ما آن را پیگیری نکردیم.
این بخشی از چیزهایی است که در کار فنی ما افتاق افتاده بود. در کشور ایران نیز این کمپرس اطلاعات را که به سرعت بازیابی دادهها ضربه نمیزد و حتی در بعضی جاهای برنامه سرعت را هم افزایش میداد، برای اساتید دانشگاه شریف توضیح دادیم. آنها میگفتند این اوج بحثهای دیتابیسی است که شما پیادهسازی کردهاید؛ یعنی ایدههای دکترای دیتابیسی را پیادهسازی کردهاید.
یکی دیگر از خاطرات بنده این است که سالهای اول مرکز شخصی که نماینده کمپانی ای.اس.تی در خاورمیانه بود، برای بازدید به مرکز آمد. ای.اس.تی یک کمپانی بود مثل ای.بی.ام. این آقای پاکستانی که شیعه و مقیم آمریکا بود، هر چند وقت یک بار برای سرکشی به شرکتهای مربوطهاش به خاورمیانه میآمد؛ چون نماینده ای.اس.تی در خاورمیانه بود و در آمریکا این سه شرکت، یعنی: «ای.اس.تی» و «آی.بی.ام» و «اچ.پی» معروف بود. حالا این شخص به یک مناسبتی به قم برای زیارت آمده بود و به راهنمایی یک واسطه به مرکز، یعنی همان ساختمان قدیمی در خیابان معلم آمد. پس از توضیحات ما، یکی دو تا از این برنامهها را اجرا کرد. اینها را که دید، از شوق اشک در چشماش جمع شد که شما با تکنولوژی کامپیوتر که هنوز در ایران جایی باز نکرده، این کارها را میکنید!
تجهیزات ما را هم دید. تجهیزات ما هم آن موقع مایتک بود. ایشان گفت من میروم و برایتان از آمریکا 10 دستگاه کامپیوتر میفرستم. ما جدی نگرفتیم؛ اما ایشان رفت و دو سه ماه بعد از گمرک تهران به مرکز زنگ زدند که شما یک محموله دارید که به اسم شما است. دوستان تعجب کردند که ما چیزی نخریده و سفارش ندادهایم. رفتند و محموله را آوردند. وقتی آنها را باز کردیم، دیدیم 10 دستگاه کامپیوتر آمریکایی نوع XT مدل 386 به همراه یک سرور نسبتاً قوی توسط همان آقای بازدید کننده به مرکز هدیه داده شده است.
خاطره دیگر اینکه آن زمان ویروسی پیدا شد که به نام ویروس زرنگار معروف شده بود. برنامه زرنگار یک برنامه حروفچین بود که توسط شرکت سیناسافت در ایران تولید شده بود. وقتی برنامه زرنگار اجرا میشد، این برنامه برای کنترل کردن قفل سختافزاری برنامه کوچکی را در حافظه کامپیوتر بار میکرد و روی بخش راهانداز هارددیسک هم کپی میشد. این برنامه توسط ویروسیابها به عنوان یک ویروس شناسایی میشد که البته منطقی شبیه به ویروس هم داشت؛ یعنی اگر قفل سختافزاری برنامه زرنگار یافت نمیشد، اشکالاتی در برنامه ایجاد میکرد. شرکت نرمافزاری سینا مربوط به آقای دکتر صنعتی معروف بود. این ویروس به نام ویروس زرنگار شناخته شده بود و دردسرهایی برای کاربران و بهویژه کاربران برنامههای ما ایجاد کرده بود. چون هر وقت زرنگار اجرا میشد، این ویروس در حافظه میرفت و ویروسکش آن را پیدا میکرد و از روی پارتیشن و حافظه برمیداشت. بعد که زرنگار را اجرا میکردیم، دوباره میآمد و ویروسکش هم نمیتوانست این برنامه کوچک را در نرمافزار زرنگار پیدا کند و آن را بکشد. این ویروس فقط به پارتیشن دستگاه ضربه میزد. جاهای دیگر هر کاری کرده بودند، موفق به حذف این برنامه از دل زرنگار نشده بودند. یک روز آقای طالبپور آمد به من گفت این کار، کار خودت است که ببینی با این ویروس چه کار میشود کرد. آقای دکتر صنعتی هم میگفت ویروس از ما نیست؛ برنامههای خودتان ویروس دارد. ایشان خوب رئیس شرکت سیناسافت بود که این زرنگار را درست کرده بود. بنده سه چهار روز همه فکرم را روی این مشکل قرار دادم تا بالاخره این ویروس را در دل زرنگار پیدا کردم و فهمیدم کجا است و منطق آن را فهمیدم. این ویروس برنامه زرنگار را چک میکرد تا ببیند قفل برنامه هست یا نیست. این کار را فقط برای امنیت برنامه میکرد؛ اما قبل از اینکه بفهمد این برنامه قفل دارد یا ندارد، در حافظه و بوت سکتور هارددیسک کپی میشد؛ این یعنی کپی شدن در همه برنامههای زرنگار، چه با قفل یا بیقفل، اتفاق میافتاد. من این اشکال را پیدا کردم و فهمیدم که این قسمت از برنامه در کدام یک از بخشهای کد شده زرنگار است. آمدم بوت سکتور یک دستگاه را که فاقد زرنگار و عاری از ویروس بود، روی تمام دستگاههایی که زرنگار نصب بود، کپی کردم. تمام دستگاهها تمیز و عاری از ویروس شد. به آقای طالبپور گفتم من راهش را پیدا کردم. ایشان باورش نمیشد که من این کار را انجام داده باشم؛ چون این ویروس خیلی مشکلساز شده بود و بعد دسته چک خود را درآورد و به من پنج هزار تومان پاداش داد. این کار در سراسر ایران پیچید و با من تماس میگرفتند که چه کار کنیم تا ویروس زرنگار از بین برود و بنده هم برایشان توضیح میدادم. بعد رفتیم پیش آقای دکتر صنعتی به ایشان گفتیم که این ویروس در زرنگار بود. گفت غیر ممکن است. برنامه ما ویروس ندارد! نشست و برایش توضیح دادم که چکار کردم. وقتی کار را دید، با تعجب و شگفتی دستی به شانه من زد و گفت ما میخواستیم یک حفاظتی از نرمافزارمان بکنیم. حال که این مشکلات به وجود آمده، انشاء الله درستش میکنیم.
♦ راز موفقیت، ماندگاری و پیشرفت مرکز را در چه میدانید؟
◊ من فکر میکنم که مهمترین دلیل ماندگاری و موفقیت مرکز، اخلاص دوستان بود؛ چون اصلاً بچههایی که شروع به کار کردند، با اخلاص کامل کار میکردند و هر وقت مینشستیم با هم حرف میزدیم، درد دل همه و آرزوی همه این بود که کارهای علمی حوزه و تحقیقات و پژوهشهای اسلامی و این علوم آل البیت ـ علیهم السلام ـ به شکل خیلی راحتتری در اختیار قرار بگیرد و نشر پیدا کند. این آرزوی ما بود. به همین دلیل، رضایتمندی خیلی زیادی بعد از تولید هر برنامه بین دوستان ایجاد میشد. این اخلاص باعث میشد تا بدون هیچ چشمداشتی به این سو بروند. گاهی اوقات کار را از صبح شروع میکردیم و ساعت سه و چهار فردا صبح دست از کار میکشیدیم و به منزل میرفتیم. یکی دیگر از دلایل موفقیت ما، رفاقت نیروهای مرکز بود؛ چه نیرویهای تخصصی پیادهسازی یا ورود اطلاعات یا سایر نیروها. اینها خیلی با هم رفیق بودند.
یکی دیگر از دلایل، هوشمندی دوستان بود که دور هم جمع شدند؛ یعنی ضریب هوشی عزیزان خیلی بالا بود که واقعاً آینده را میدیدند و خلأ این کار را در حوزه کاملاً حس میکردند. آنها شاید درجاهای دیگر بهخوبی جذب کار میشدند، اما در اینجا وقتی میدیدند که کار دینی، اسلامی و حوزوی است، میایستادند و با وجود همه مشکلات و تنگناهایش کار میکردند. اینها بر علل ماندگاری و موفقیت مرکز میافزاید.
در همین راستا، نظر مساعد و پشتیبانی مقام معظم رهبری که از همان اول دیدند این کار مهم است و حقیقتاً اگر مساعدت ایشان نبود، نمیشد دستگاه بخریم، ساختمان بخریم، هزینههای جاری را پرداخت کنیم. ضمن اینکه برنامههای تولیدی ما بهسرعت فروش نمیرفت، سودآوری نداشت و هزینهها نیز خیلی سنگین بود. آن موقع میخواستیم یک کامپیوتر مناسب کار بخریم، حدود یک میلیون و سیصد هزار تومان بود؛ یعنی معادل نصف قیمت یک خانه متوسط. هزینهها خیلی زیاد بود و معظمله فوق العاده حمایت کردند و بهشدت هم تأکید داشتند که هر چه شما نیاز داشته باشید و هر چه بخواهید، من حامی شما هستم. و این دلیلی بود برای موفقیت و ماندگاری مرکز تحقیقات. البته بزرگان حوزه هم از تولید این برنامهها حمایت کردند. علت اینکه مرکز ماندگار است و پیش میرود، حمایت دائمی این بزرگان است که در سطح کشوری هم حمایت کردند و نظرشان نیز مؤثر است؛ مثلاً آیت الله صادق لاریجانی که رئیس هیت امنای مرکزند و از برنامهها استفاده میکنند، آیت الله سید علی محقق و آیت الله هاشمی شاهرودی اینان وقتی خروجی برنامه ما را میدیدند، میرفتند در جلسهای که مقام معظم رهبری هم بودند، تعریف میکردند. انتقال پیشرفتها و موفقیتهای مرکز به سطوح بالا باعث میشد که بزرگان محکمتر پشت قضیه باشند و هر نوع تقاضایی که ما میدادیم، تقریباً میپذیرفتند و افزایش بودجه و نیازهای سختافزاری ما را بدون سختگیری تقریباً قبول میکردند.
♦ تولید برنامههای مرکز از چه موضوعاتی شروع شد؟
◊ شروع برنامهها در مرکز با بحار الأنوار و رجال شروع شد. بعد تصمیم گرفتیم که هر کار و حرکت جدیدی که میخواهیم شروع نماییم، سعی کنیم از قرآن شروع کنیم؛ چون قرآن علاوه بر تبرک و برکت معنوی، اندازه ظاهریاش به لحاظ حجم، قطعهبندی سورهها و آیات که به صورت منظم دستهبندی شدهاند، برا ی یک کار رایانهای واقعاً مناسب و استاندارد است. احادیث شاید چند صفحه باشند و تقطیع کردن، نشانه گذاری و فایلسازی آنها بهسادگی قرآن نیست؛ به هر حال، قرآن کریم از جهات مختلفی سهل الوصول و برای کار ما از نظر ظاهر و باطن مناسب است.
♦ چنانچه خاطرتان هست، از همکارانی که در تشکیل مرکز نقش سازندهای داشتند نیز یاد کنید.
◊ اگر بخواهم از همکارانی که نقش سازندهای در شکلگیری اولیه مرکز داشتند نام ببرم، شاید اسامی برخی از قلم بیفتد که از آنها معذرت میخواهم. اگرچه قبلاً هم اشاره کردم، ولی خوب این دوستان عبارتاند از آقایان: طالبپور، سمیعی، سید جواد شبیری، سید علی شبیری، سید حسن شبیری، آقامیری، جعفر سلطانپور، مرحوم یزدانی و مرحوم سالم که بسیاری از اینها مؤثر و کلیدی بودند. آقایان: رفیعی، فتاحی، اصغر خوانساری، خوشنظر و مفتح که بعدها عضو هیئت مدیره مرکز و یا معاون فنی هم شدند. این آقایان همگی افراد مؤثری بودند.
♦ گفته میشود که جنابعالی مدتی را برای کسب تجربه فنی و تخصصی در آمریکا به سر بردید. مسافرت شما چه سالی بود و دستاورد آن سفر را چگونه ارزیابی میکنید؟
◊ دو بار به آمریکا رفتم: بار اول شناسایی بود برای ویزای اولیه که ویزای توریستی بود و نخستین هدف این بود که بروم آنجا و کارشناسیهایی برای مرکز، چه از لحاظ فنی و چه از لحاظ بازاریابی برای برنامهها و یا گرفتن کار برای مرکز، انجام دهم و طی این 6 ماه اول، شناسایی خوبی از دانشگاهها و کتابخانههای مختلف داشتم. بنده به عنوان مأموریت از مرکز نرفتم؛ بلکه خودم به صورت شخصی و بر اساس علایقی که به کار مرکز داشتم، رفتم تا به این اهداف برسم. از نمایشگاه کامدتکس که مهمترین نمایشگاه کامپیوتر جهان بود و در آمریکا برگزار میشد، بازدید کردم. همه متخصصان در آنجا حضور دارند و من 2 باری که برای نمایشگاه کامدتکس رفتم، سال اول ویزایم توریستی بود برای شناسایی. به همین جهت، همه کارهایی را که میشد انجام داد، مثل بازدید از دانشگاههایی مانند: برکلی، UCLA و ام.آی.تی انجام دادم و بررسی کردم که چه طور باید ارتباط داشته باشیم و چه روابطی میتوانیم با آنها داشته باشیم. همچنین به چندین مؤسسه اسلامی و فروشگاههایی که محصولات فرهنگی داشتند، مراجعه و آنها را شناسایی کردم. در آن 6 ماه اول، کلاس زبان شرکت کردم و برای مطالعه به کتابخانههای مختلفی رفتم. برای من سفر اولیه خیلی خوبی بود. آنجا با شرکتی آشنا شدم که تصمیم گرفتیم آن شرکت در حوزه کارهای زیربنایی و پایه با مرکز ارتباط فنی داشته باشد. مدیر آن آقای دکتر وکیلی بود. ایشان بعد از اینکه با کار ما آشنا شد و تواناییهای ما را دید، هم از لحاظ فنی و هم به لحاظ ارتباطی که میتوانست با ما برقرار کند، پیشنهاد داد که برای ما دفعه بعد ویزای کار 5 ساله بگیرد و بعد هم اقامت بگیریم. اولش گفتیم باشد و بعد به ایران آمدیم و ایشان دعوتنامه فرستاد و ما به سفارت رفتیم و ویزای 5 ساله کاری به عنوان اج.آن.بی برای کار تخصصی آی.تی گرفتیم. بعد که به آنجا رفتیم، سفر ما مصادف با حادثه 11 سپتامبر شد که همه به ما میگفتند نرو؛ چون ممکن است روی ایرانیان حساسیت باشد و دستگیر شوی و تا بخواهی رها شوی، با مشکلات بسیاری روبهرو میشوی؛ ولی من با همین ظاهر و لباس عادی رفتم. حتی برای مصاحبههایی که به سفارت رفتم و ویزا گرفتم و عکسهایی که برای پاسپورت دادم، همگی با همین ظاهر مذهبی بود که دوستان میگفتند حتماً شما رو با این وضعیت میگیرند؛ ولی ما باز هم ویزا را گرفتیم.
وقتی به آمریکا رفتم، متأسفانه توافقهایی که با دانشگاهها و جاهای دیگر کرده بودیم تا بتوانیم سفارش بگیریم و یا نمایندگی فروش برنامههایمان را بپذیرند، همه آنها را رد کردند و خلف وعده نمودند. بنده در آنجا متوجه شدم که ایمیلها، تلفنها و رفتوآمدهای من همه کنترل میشوند. حتی کسی که پیش او رفته بود، بعدش به من گفت دیگر با او ارتباط برقرار نکنم؛ فقط به این دلیل که ما ایرانی بودیم. به هر حال، بعد معلوم شد که اگر بخواهیم آنجا کار کنیم، کاملاً تحت نظر و فشار هستیم. به همین دلیل، به این نتیجه رسیدیم که کار را ادامه ندهیم؛ مثلاً ما چند جا در دانشگاهها قرار گذاشته بودیم که کلیه منابع عربی آنها را به ایران منتقل کنیم و به برنامه تبدیل کرده و کار مشترکی انجام دهیم و البته اینها توافقهای اولیه بود؛ اما به ما گفتند اسم ایران که باشد، ما متأسفیم و مقررات وضع شده نمیگذارد که همکاری کنیم. آن موقع شدیداً ایران مورد هجوم تبلیغاتی بود و بوش اعلام کرده بود که ایران یکی از محورهای شرارت است.
خاطرم هست که همان زمان در آنجا کلاس انگلیسی که میرفتم، آن استاد با من خیلی رفیق شده بود؛ چون بعد از کلاس که تمام میشد، برای هر روزی یک موضوعی را مطرح میکرد و میگفت هر کس چند دقیقهای دربارهاش صحبت کند؛ مثلاً یک روز موضوع عشق بود، یک روز همسایه و یک روز مسائل روز بود. چند جلسه که گذشت، ما با توجه به اینکه حرفهایمان با بقیه فرق میکرد، مورد توجه استاد قرار گرفتیم. آن وقت در جلسات بعد میگذاشت همه حرفهایشان را بزنند، بعد میگفت حالا ببینیم آسیابانی چه میگوید. این موضوع باعث شد که ما با او خیلی رفیق شدیم و تأثیری توی کلاس داشته باشیم؛ چون ما حرفهایمان را با روایات و معنویت عجین میکردیم که برایشان خیلی جذاب میشد. آن وقت که با استاد رفیق شدیم، فردای آن روزی که بوش این حرفها را زده بود، ایشان میگفت من از طرف مردم آمریکا و از طرف بوش و هم خودش که جمهوریخواه بود، از آقای آسیابانی به جهت این توهین معذرت میخواهم.
♦ در حال حاضر چه مسئولیتی دارید؟
◊ سه هفته یک بار در شورای رشد مرکز قم شرکت میکنم؛ چون عضو آن شورا میباشم. گاهی نیز به تهران میروم و با شورای عالی اطلاعرسانی همکاری میکنم. در مرکز هم جانشین رئیس مرکز و مسئول بودجه هستم.
♦ بیست سال کار مرکز را چه طور ارزیابی میکنید؟
◊ ارزیابی بنده، مثبت است و فکر میکنم اگر بخواهیم نمرهای به کارهای مرکز بدهیم، نمره خیلی خوبی است که حاصل تلاش 20 ساله است.